به‌تر.

Friends, Lovers, and the Big Terrible Thing

جمعه, ۷ مهر ۱۴۰۲، ۰۸:۰۵ ب.ظ

چندماه پیش مشغول خوندن یک memoir از Matthew Perry (بازیگر نقش Chandler در سریال Friends) بودم. آشنایی من با این کتاب طی خوندن یک پاراگراف درباره‌ی رنج رخ داد. علت خوندن‌ش این بود که خاطرات قشنگی با سریال فرندز داشتم و دارم و در عین حال، چندلر برای من محبوب‌ترین شخصیت داستان بود. دوست داشتم بدونم در پشت پرده‌ی این سریال و این آدم چه چیزهایی گذشته. این کتاب علاوه بر روایت زندگی شخصی متیو پری، حول محور اعتیاد و درگیری‌هایی که در زندگی باهاش داشته می‌چرخه. چند مورد هست که دوست داشتم درباره‌شون بنویسم تا هم در ذهن‌م بیش‌تر بمونه و هم این‌جا ثبت بشه.

 

یک: همه‌چیز اون‌طور که فکر می‌کنیم نیست

متیو پری در جاهای مختلفی توضیح می‌ده شهرت بیش‌ترین چیزی بود که می‌خواسته.

We were all absolutely desperate to be famous. all we wanted was fame. Fame, fame, fame, that's all we wanted. I had not learned yet that fame would not fill the hole.

چیزی که به مرور به‌ش می‌رسه و در نهایت متوجه می‌شه که شهرت اون چیزی نبوده که می‌خواسته.

I think you actually have to have all of your dreams come true to realize they are the wrong dreams. I've been on the least-watched show in the history of television and the most-watched and none of it really did what I thought it was going to do with my life.

من در اواخر دوران مدرسه تا حدی متقاعد شده بودم که پزشک‌شدن به‌ترین انتخاب ممکن و دل‌نشین‌ترین اتفاقی‌ه که می‌تونه برام بیافته. کمی بعد از اون دوره این احساس رو درباره‌ی دندون‌پزشکی داشتم. حالا واقعا دندون‌پزشک شده‌ام، اون احساس قبلی رو ندارم و احساس می‌کنم ما آرزوها رو زیادی بزرگ کردیم و مقصد رو بیش از حد زیبا و قشنگ تصور کردیم. Hedonic Adaptation منجر به این خواهد شد که ما در نهایت به سطحی تنظیم‌شده از شادی برسیم و دنبال‌کردن رویاهای صورتی و پروانه‌ای امیدِ ما رو ناامید کرده و ما رو زمین خواهد زد.

دیگر خطای ذهنی‌ای که باید ازش گفته بشه، Focalism bias هست. ما وقتی آینده‌ای فرضی رو برای خودمون متصور می‌شیم، ایده‌آل‌ترین و بدون‌خطاترین شکل ممکن رو در نظر می‌گیریم. فرصت‌ها رو می‌بینیم، تهدیدها رو نه. خوبی‌ها رو می‌بینیم، بدی‌ها رو نه. موارد مثبت رو می‌بینیم، اما منفی‌ها رو لحاظ نمی‌کنیم. پیش‌بینی آینده با تمرکز نقطه‌ای بر یک چیز و ساده‌سازی مسیر، باعث می‌شه در زمان مواجهه با اون پدیده شوکه بشیم و یا ناامیدانه احساس کنیم که این اون چیزی نبود که آرزوش رو داشتیم.

دو: اهمیت وجود محیط سالم و آدم‌های امن در زندگی

یکی از چیزهایی که در زمان‌های سخت به متیو پری کمک کرد، داشتن آدم‌هایی بود که بتونه به‌شون تکیه کنه و در کنارشون حس امنیت داشته باشه. زمان‌هایی در زندگی وجود داره که آدمی به تنهایی از پس مشکلات برنمی‌آد، زمان‌هایی که احتیاج داره تا قسمتی از سنگینی بار روی دوش‌ش رو با دیگری به اشتراک بذاره و احساس فهمیده‌شدن و تنها‌نبودن کنه. وجود افرادی امن این کارها رو ممکن می‌کنه و احساس امنیت و آرامش دل‌نشینی که با خودش داره می‌تونه به گذر از دوران حساس زندگی کمک کنه.

پادکست لوکوموتیو دو قسمت (شماره‌ی دو و سه) با عنوان آدم‌های امن داره که درباره‌ی ویژگی‌های آدم امن و تعریف اون صحبت می‌کنه.

تدتاکی با عنوان What makes a good life? هست که ایده‌های خوبی در جهت تکمیل صحبت‌های من داره. طبیعتا به تدتاک‌ها نباید به چشم وحی منزل نگاه کرد.

سه: بت‌ساختن از آدم‌ها

در میانه‌ی نوجوانی به ستاره‌های هالیوود و موسیقی بسیار علاقه‌مند بودم و از حسرت‌های عمیقی که داشتم این بود که هرگز نمی‌تونم مثل اون‌ها بشم. هرچه‌قدر بیش‌تر می‌گذشت و بیش‌تر درباره‌شون می‌خوندم و یا می‌گرفتم، بیش‌تر دل‌م می‌خواست از اون مسیر دور بشم. بتی که از آدم‌ها می‌سازیم به خاطر نداشتن دانش کافی درباره‌ی اون‌ها و فقط دونستن قسمتی کوچک ولی glamorizeشده از زندگی‌شون هست. این موضوع درباره‌ی هرکس و در هر زمینه‌ای صدق می‌کنه؛ از شاملو و آیدا گرفته تا رونالدو، از فروید گرفته تا موتزارت.

چهار: اهمیت شفافیت در نتایج

ذهن ما در عین شگفت‌انگیزبودن به راحتی دچار خطاهای مختلف می‌شه و شفاف‌نبودن نتایج کارهایی که می‌کنه در تصمیم‎‌هاش تاثیر می‌ذاره. شفافیت در نتایج از جمله مواردی هست که به تصمیم‌گیری به‌تر کمک می‌کنه. متیو پری در زمانی تصمیم به ترک اعتیاد می‌گیره که دچار پارگی کولون می‌شه و یا زمانی مصرف سیگار رو بسیار کم می‌کنه که خطر مرگ رو نزدیک می‌بینه.

در یکی از قسمت‌های پادکست رادیو تصمیم، سوال‌هایی می‌پرسه که به شفافیت در نتیجه مربوط می‌شه:

اگر به شما یک قدرت جادویی بدن که با هر بار استفاده ازش ده الی پانزده دقیقه زودتر به مقصد می‌رسید اما در عین حال با پرتاب تاس، در صورت آمدنِ جفت‌شش یک پا یا دست شما رو قطع می‌کنن، آیا شما چنین قدرتی رو قبول می‌کنید؟

در حالی که اغلب ما به این سوال جواب نه می‌دیم، در زندگی روزمره و برای همون 15 دقیقه زودتر رسیدن به مقصد سرعت‌مون رو تا حدی زیاد می‌کنیم که ریسک تصادف رو بالا می‌بریم. این شفاف‌شدن نتیجه‌ هست که باعث می‌شه پاسخ‌مون به یک سوال نه و به دیگری آره باشه.

این موضوع درباره‌ی همه‌چیز صدق می‌کنه. هر بله‌گفتن به یک چیز در حقیق نه‌گفتن به چیزهای دیگری هست و هر انتخاب مسیری به معنی عدم انتخاب دیگر مسیرها (حداقل به شکل موقت) خواهد بود. به نظر من بخشی از بلوغ انسان با پذیرفتن این‌که برای داشتن برخی چیزها باید به دیگر موارد نه گفت، شکل می‌گیره.

پنج: اهمیت کمک‌خواستن، حرف‌زدن و بیان‌کردن

اصلی‌ترین دلیل نوشتن این متن حرف‌زدن از اهمیت سلامت روان، رنج و افسردگی بود. چیزی که زیاد به‌ش توجه نمی‌شه، چیزی که دوستان ما زیاد درگیر اون می‌شن اما مرزی که این بیماری با اطرافیان شکل می‌ده ما رو کیلومترها از هم دور می‌کنه (اپیزود افسردگی رادیو مرز به به‌بود دید در این زمینه کمک می‌کنه). مشکل‌داشتن شرم نداره و به نظر من، از قضا بخشی از شرم برای مایی هست که نتونستیم محیطی امن و فضایی آروم ایجاد کنیم.

 

متیو پری در قسمتی از کتاب توضیح می‌ده که بخشی از انرژی‌ش رو صرف پنهان‌کردن اعتیادش می‌کرد و این ترس از فهمیدن دیگران باعث می‌شد بیش‌تر به اعتیاد رو بیاره و درگیری شدیدتری داشته باشه.  هربار بخشی از سریال فرندز رو می‌بینم یا حین تماشای مجدد دوستان‌م قسمت‌هایی ازش به چشم‌م می‌خوره (به خصوص فصل‌هایی که درگیری با اعتیاد بیش‌تر بوده)، هربار تغییر وزن‌های شدید و چهره‌ی خاموش افسردگی رو در این فرد تماشا می‌کنم، از این‌که چنین چیزی رو در طول سریال نفهمیدم شگفت‌زده و متعجب می‌شم. متعجب و در عین حال نگران از این‌که اطرافیان‌م درگیر چنین چیزی باشن و من متوجه نشم (تدتاک Andrew Solomon با عنوان Depression, the secret we share به درک به‌تر کمک می‌کنه).

 

When we were laughing, the young star was fighting for his life.

سومین قسمت از فصل اول سریال Modern Love درباره‌ی فردی هست که اختلال دوقطبی داره و سعی در پنهان‌کردن اون داره. درگیری با این اختلال از یک طرف، درگیری با دیگرانی که چنین چیزی رو نمی‌دونن از طرف دیگه منجر به بدترشدن شرایط‌ش می‌شه. این در صورتی هست که در انتهای اون قسمت و پس از به اشتراک گذاشتن شرایط‌ش، فشار روانی کم‌تری رو متحمل می‌شه و شاهد درک‌شدن توسط افرادی هست که پیش از اون فکرش رو نمی‌کرده.

Like like an elephant's taken one of its feet off my chest. It's amazing what trusting one true friend in your life can do.

It seemed like the cat was out of the bag. I felt almost proud of my condition. It was cathartic and strangely healing how forgiving and understanding they were, and how little credit I had given so many people. And I promised no person would not know the full story of me.

  • علی لطفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی