به‌تر.

افکار پراکنده - بخش چهارم

چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۰۴ ب.ظ

پیش‌نوشت

گاهی اوقات پیش می‌آد که بحث‌هایی با دیگران می‌کنم، چیزهایی می‌خونم یا به مواردی فکر می‌کنم و حاصل اون، افکاری هستن که به شکل پراکنده و تیتروار در ذهن‌م شکل می‌گیره؛ مطالبی نه اون‌قدر منسجم و یا طولانی هست که در قالب یک پست وب‌لاگ بنویسم‌شون، نه علاقه‌ای دارم که مدام در تلگرام و یا توییتر وارد بشم که در اون‌جا بیان‌شون کنم. با تبدیل‌کردن‌شون به یک نوشته سعی کردم تیترها رو بسط بدم و کلافی که در ذهن‌م بود رو باز کنم. حرف‌ها رو این‌جا می‌نویسم و وقتی کمی زیاد شد، در قالب یک پست ارسال می‌کنم.

نوشته‌هایی که در این دسته قرار می‌گیرن، ارزش محتوایی خاصی ندارن و بیش‌تر جهت خالی‌شدن بار فکری و برای به اشتراک‌گذاشتن افکار اخیرم با دوستان می‌نویسم‌شون.

***

پادکست آلبوم مدام به‌م یادآوری می‌کنه که نقش هدایت‌گر و مدیریت‌کننده چه‌قدر زیاده. چه bandهای مطرح و مشهوری بوده‌ان که قبل از داشتن یک مدیر مناسب، وضعیت بدی داشته‌ان ولی به کمک اون موفق شده‌ان. البته که موفقیت فاکتورهای متعددی داره ولی سهم زیاد این مورد رو هم نمی‌شه انکار کرد. وقتی دو نفر که انرژی یکسانی در یک جهت و مسیر می‌ذارن، اونی که به کمک عاملی خارجی و به شکل کنترل‌شده در چیزهای غیرضروری انرژی‌ش رو هدر نمی‌ده و در موارد ضروری مصرف‌ش می‌کنه، احتمالا رشد بیش‌تری خواهد کرد.

چیز دیگری که در این پادکست یاد گرفته‌ام glorifyنکردن راک‌استارهاست. با شناخت بیش‌تر می‌بینم که خیلی‌هاشون هرچه‌قدر هم که توی موسیقی و حیطه خودشون خوب هستن، در مسائل دیگری از اون‌ور بوم افتاده‌ان.

***

این روزها که میزان مرخصی‌های دوره‌ی سربازی‌م داره زیاد می‌شه، معنی جمله‌ی more isn’t always better رو به‌تر می‌فهمم. قبلا تعداد محدودی روز برای مرخصی داشتم و تصمیم ساده‌ای بود که کجا ازشون استفاده کنم. اما حالا که تعدادشون اضافه می‌شه، مدام برای روزهای دیگه برنامه می‌چینم و حرص این رو می‌خورم که چه‌طور ترکیب‌شون کنم، کجا استفاده کنم و به‌ترین شیوه رو استفاده کنم. حس می‌کنم قصه‌ی بیش‌ترشدن خیلی چیزها همین باشه؛ به خصوص پول. بیش‌تر همیشه به معنی به‌تر نیست.

توی Chef's Table Pastry، Will Goldfarb می‌گفت

It’s rarely possible in a high-paced, high-profile, high-pressure environment to reflect on what you're doing.

توی اپیزود The Happiness of Subtraction از پادکست Happiness Lab هم همین بحث بود. ما می‌خوایم یه عالمه کار انجام بدیم و فرصت استراحت نداریم. فشار رسیدن به همه‌شون ما رو از شادی دور می‌کنه. کلید یکی از قفل‌های این مشکل، subtractکردن‌ه. البته نه به این معنا که تنها باید چیزهای بد رو حذف کرد، بلکه چیزهای خوب هم گاهی نیاز به حذف‌شدن دارن تا جا رو برای به‌ترها باز کنن. نمی‌شه همه‌چیز رو با هم داشت. باید دور بعضی رو خط کشید و اون‌ها رو فدا کرد؛ هرچند ناخوشایند.

***

این چند روز به اهمیت جایگاه اطرافیان در زندگی شخصی‌م بیش‌تر فکر کردم و این‌که به چه کسی اجازه بدیم در چه میزان از صمیمیت با ما قرار بگیره و چه‌قدر از وقت، انرژی و توجه‌مون رو براش بذاریم.

You're pumping yourself empty while you're pumping somebody else up; for whom this wouldn’t be enough.

امروز به شکلی اتفاقی به نوشته‌ی درباره مدیریت دوستی‌ها و ارتباطات و پیگیری اهداف برخوردم که در چند مورد من رو به فکر وا داشت و باعث شد بیش‌تر به این موضوع فکر کنم.

فکر نمی‌کنم وقت اضافی ما در زندگی چنان زیاد باشد که برخی کارها را صرفاً به نیت «گذران وقت» انجام دهیم.

حرفم این است که هر کاری انجام می‌دهیم و با هر کسی به هر شیوه‌ای وقت می‌گذرانیم، بدانیم که «کدام نیاز را ارضا می‌کنیم». به نظرم «وقت گذرانی» و اینکه «کاری کنیم که به هر حال امشب هم بگذرد»، یک نیاز نیست. یک خطای بزرگ ناشی از درک نکردن فرصت‌های محدود زندگی است.

حداقل در زندگی خودم موارد بسیاری پیش اومده که ارتباط‌م با برخی افراد دورتر غیرضروری و صرفا جهت گذران زمان بوده. این در حالی‌ه که برای کارهای شخصی خودم زمان کم‌تری دارم و شلوغی این برهه از زندگی‌م فرصت کم‌تری برای رسیدن به نیازهای شخصی‌م گذاشته. چند روز قبل حین دسته‌بندی اطرافیان‌م هم مجددا به این قضیه برخوردم. با تمام این‌ها، مرتکب خطا می‌شم و ارزش زمان‌م رو فراموش می‌کنم.

***

درست یادم نیست درباره‌ی «عادت به تاسف‌خوردن» از کجا خونده‌ام، اما چند وقتی هست که به صحبت‌های اخیر و موضوع گفت‌وگوهام با دیگران توجه می‌کنم و در این بین متوجه یک سبک اشتباه شده‌ام. یک عادتی که خیلی راحت می‌تونه در بحث‌ها خودش رو جا بده، بیان یک موضوع بدیهی و تاسف‌خوردن برای افرادی‌ه که اون رو نمی‌دونن یا به‌ش عمل نمی‌کنن. عادت به گرفتن حس خوب از این‌که ما در فلان موضوع داریم کار درست رو می‌کنیم، یا تاسف برای اشتباه‎هایی که دیگران انجام می‌دن، رفتاری ناسالم‌ه که دوست ندارم در من شکل بگیره. تکرار بدیهیات، تزریق حس کاذب برتری و توهم انجام کار مفید چیزهایی هستن که من رو در یک دور باطل نگه می‌دارن و از حرکت به جلو جلوگیری می‌کنن. به‌تره که به جای تمرکز روی این‌که بقیه چه کار غلطی می‌کنن، روی این‌که خودم چه کاری رو باید انجام بدم فکر کنم.

***

بعد از شنیدن پادکست Happiness Lab درباره‌ی کم‌کردن انتخاب‌ها و اهمیت «‌نه‌گفتن»، مدتی‌ه که به subtraction فکر می‌کنم و سعی دارم بیش‌تر به‌ش عمل کنم.

چیزهای زیبای زیادی در دنیا وجود داره، اما وقت آدمی محدوده و به ناچار باید به چیزهای زیبا هم نه گفت؛ کاری سخت که من با انجام‌ش مشکل دارم. دارم آگاهانه زیبایی‌ها رو رد کردن برای صرف وقت بابت چیزهای زیباتر رو تمرین می‌کنم. تصمیم برای ندیدن یه تعدادی از سریال‌ها و حذف‌شون از لیست‌م یکی از کارهایی‌ه که در این جهت انجام داده‌ام. زمانی که در خواب‌گاه و در دوره دانش‌جویی بودیم، یکی از هم‌اتاقی‌ها گاهی به شکل رندوم یکی از اپیزودهای South Park رو پخش می‌کرد و حین غذا تماشا می‌کردیم. خودم دوست داشتم Family Guy رو ببینم و یکی از کانال‌های یوتیوب محبوب‌م همیشه از Simpsons رفرنس می‌ده. این‌ها تنها چندتا از سریال‌های هستن که دوست داشتم ببینم. البته که چیزهای دیگری دیده‌ام، البته که فرصت برای دیدن این‌ها هم هست، اما از طرفی چیزهایی رو دوست دارم که از این موارد هم برام دل‌نشین‌تر هستن.

حذف چیزهایی که دوست نداریم که راحت‌ه، سختی ماجرا اون‌جاست که برای رسیدن به چیزهایی که بیش‌تر دوست داریم، چیزهایی رو کنار بذاریم که دوست‌شون داریم. سریال‌ها به نظر من قشنگ هستن، اما من کتاب‌ها رو بیش‌تر دوست دارم و زندگی بزرگ‌سالی اجازه رسیدن به همه‌چیز رو نمی‌ده. از سریال‌های بالا گرفته تا SpongeBob و Tom&Jerry و Pink Panther، باید بهای به دست‌آوردن زمان رو به سختی پرداخت کرد.

  • علی لطفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی