به‌تر.

پول، زمان و شادی

دوشنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۱، ۰۶:۴۴ ب.ظ

پیش‌نوشت

مطالبی که تحت عنوان خلاصه کتاب می‌نویسم، با هدف خلاصه‌کردن یک کتاب برای راحت‌تر خونده‌شدن اون نیستند. من فکر می‌کنم در صورتی که کسی قصد یادگیری موضوعی رو از یک کتاب داره، نیازمند این هست که منبع اصلی یعنی خود کتاب رو بخونه. یادگیری شیوه تفکر یک نویسنده و نه فقط نتیجه‌ی تفکر اون فرد، اهمیت داره و این کار در پروسه‌ی خوندن اون کتاب انجام می‌شه. مثال‌ها و توضیحاتی که برای روشن‌تر کردن نتیجه زده آورده شدن به فهم به‌تر شیوه تفکر و نتیجه کمک می‌کنن و از دست‌دادن یا حذف اون‌ها منجر به یادگیری ناقص یا حفظ‌کردن چند جمله برای استفاده به عنوان کپشن در شبکه‌های اجتماعی می‌شه و احتمالا کاربردی نخواهد بود. کسی که یک کتاب رو خلاصه می‌کنه، می‌تونه بر حسب گذشته‌ای که داره، شرایطی در اون لحظه تجربه می‌کنه و حتی درک ناقص‌ش از اون مطلب دچار خطا بشه و یا خطایی نداشته باشه اما توانایی کمی در رسوندن مطلب داشته باشه و به اشتباه منظور نویسنده رو برسونه.

هدف من از نوشتن در این‌جا، منسجم‌کردن اطلاعاتی هست که از یک یا چند کتاب دریافت می‌کنم و با نوشتن‌شون هم می‌تونم برای ارجاع‌های بعدی خودم ازش استفاده کنم، هم برای انسجام‌دادن به‌ یک نوشته و یا ادغام اون‌ با سایر نوشته‌ها نیاز به درک به‌تری ازش دارم. مضاف بر این، دیدن خلاصه‌ای از یک کتاب با هدف معرفی اون ممکن‌ه باعث علاقه‌مندی خواننده هم بشه.

ذکر این نکته بدیهی‌ه: مطالبی که برای من مفید یا جالب بوده‌اند، ممکن‌ه که برای شما کابردی نداشته باشند. بنابراین منتقدانه به‌شون نگاه کنید و مطابق شرایط خودتون ازش استفاده کنید. در صورت علاقه زیاد، می‌تونید نسخه اصلی کتاب رو تهیه کنید و مستقیما ازش بهره‌مند بشید.

 

عنوان اصلی این کتاب Happy Money The Science of Smarter Spending هست و توسط Elizabeth Dunn و Michael Norton نوشته شده. اولین آشنایی من با این کتاب در مصاحبه Lauri Santos با Elizabeth Dunn بود که از تاثیر "نحوه" خرج‌کردن پول بر well-being(ترجمه‌ی درستی براش پیدا نکردم، تندرستی یا خوشحالی یا خوش‌بختی از نتایج جست‌وجو بودن) می‌گفت. یک Ted Talk هم ازش Michael Norton با عنوان How to Buy Happiness موجوده که البته در سال 2014 منتظر شده و برخی موارد نوشته‌شده در کتاب رو به شکل مختصر بیان می‌کنه. من کتاب رو قبل از اولین شغل پاره‌وقتی که پیدا کردم شروع کردم و الان که دوره‌ی تحصیل‌م داره تموم می‌شه و احتمالا وارد بازار کار می‌شم، فرصت مناسبی برای مرور مجدد و جمع‎‌بندی از چیزهایی هست که تا حالا آزمون‌وخطا می‌کردم.

نسخه انگلیسی حدودا 200 صفحه‌ هست و 50 صفحه ازش به رفرنس‌ها و مقالاتی اشاره می‌کنه که نویسندگان کتاب به‌شون ارجاع داده‌ان. خوندن‌ش راحت و روان پیش می‌ره و چالش اصلی کتاب در تموم‌کردن‌ش نیست، بلکه در استفاده و امتحان‌کردن نکاتی که به‌شون اشاره می‌شه هست که متوجه بشیم کدوم‌یکی برای ما کاربردی و مفیده.

این کتاب در پنج فصل نوشته شده:

  1. خرید تجربه
  2. تبدیل‌کردن به چیز لذت‌بخش(treat)
  3. خرید زمان
  4. پرداختن در زمان حال و استفاده‌کردن در آینده
  5. سرمایه‌گذاری روی دیگران

برای طولانی‌نشدن مطلب، من فقط درباره‌ی سه فصل اول می‌نویسم.

 

اولین سوالی که احتمالا خواننده می‌پرسه، این هست که چرا به جای تمرکز روی به دست آوردن پول بیش‌تر، روی متفاوت خرج‌کردن تمرکز کنیم؟

به عنوان دلیل اول، در یکی از آمارهایی که از مردم در آمریکا گرفته شده، افراد فکر می‌کردن که اگر درآمدشون از 25هزار دلار به 55هزار دلار برسه، دوبرابر گذشته شاد خواهند بود اما در واقعیت، میزان شادی اون‌ها تنها 9درصد بیش‌تر شده. زمانی که درآمد به بیش از 75هزار دلار در سال (در آمریکا ) برسه، تاثیری در میزان شادی روزمره مردم در مطالعه‌ی انجام شده نداشته.

و به عنوان دلیل دوم، فکر کردن به کسب درآمد بیش‌تر می‌تونه منجر به دور شدن از رفتارهایی بشه که شادی‌آور هستن. تمرکز بیش از اندازه برای کسب درآمد می‌تونه منجر به این بشه که فرد ساعاتی که برای تفریح می‌گذرونه رو محاسبه کنه و با مقدار پولی که می‌تونست به دست بیاره مقابسه کنه که این خودش باعث کاهش شادی ناشی از تفریح می‌شه.  به تجربه من، هم کیفیت درمان و برقراری ارتباط با بیمار در دندان‌پزشکی که به دنیال کسب درآمد خیلی زیادی هست، کاهش پیدا می‌کنه.

فصل اول، خریدن تجربه

در این فصل کتاب پشیمانی خریدار(Buyer's remorse) رو معرفی می‌کنه. مردم اغلب به چیزی که می‌خرن عادت می‌کنن. پیشنهادِ خرید تجربه(برای مثال، سفر) به جای خرید مادیات و اجناس(material) به این علت که ما هرروز خاطرات‌مون رو مرور نمی‎کنیم و کم‌تر باهاشون ارتباط داریم، باعث ایجاد شادی بیش‌تری می‌شه. خرید تجربه صرفا به سفر محدود نمی‌شه و حتی ذهنیت(mindset) ما نسبت به یک خرید می‌تونه نوع اون رو تغییر بده. خرید یک آلبوم موسیقی به هدف قراردادن اون کنار بقیه‌ی آلبوم‌هایی که داریم می‌تونه یک خرید مادی باشه، در حالی که خرید همون آلبوم با هدف برقراری ارتباط با موسیقی و برای لذت از موسیقی به خرید یک تجربه تبدیل می‌شه. بنابراین باید اضافه کرد که خرید تجربه به معنی نخریدن مادیات و اجناس نیست. تعریف یک تجربه برای هر یک از ما به علت شخصیت متفاوت، سن و فاکتورهای شناخته و ناشناخته‌ی دیگه می‌تونه متفاوت باشه اما اگر سه شطر پایین توی یه تجربه باشن، شادی بیش‌تر به همراه خواهد داشت:

  1. تجربه مذکور منجر به نزدیک‌شدن به آدم‌هایی که برامون اهمیت دارن بشه و ارتباط اجتماعی شکل بده.
  2. این تجربه ما رو به کسی که می‌خوایم بشیم یا کسی که هستیم و حسی که داریم بیش‌تر متصل کنه.
  3. تجربه‌ای که داریم منجر به مقایسه نشه.

نکته‌ی جالبی که من رو متعجب کرد، تاثیر مدت زمان تجربه بود. مدت زمان تجربه در درازمدت تاثیری بر میزان لذت افراد نداره. تصور قبلی من بر این بود که سفرهای کوتاه ارزش تجربه‌کردن رو ندارن و یا میزان سختی‌ای که متحمل می‌شم، ارزش تجربه اون موقعیت رو نداره. این در حالی هست که در صورتی که سه شرط بالا برقرار باشه، یک سفر چندساعته و دورهمی چندساعته هم می‌تونه به اندازه نوع بلندمدت‌شون بر شادی تاثیرگذار باشه.

طبیعتا کسی نمی‌تونه لذت لحظه‌ای خرید مادیات رو انکار کنه و این به معنی نخریدن و نگاه صفر و صدی نیست، بلکه هدف آگاهی از روش‌های دیگه‌ای هست که می‌تونن شادی‌آور باشن.

 

فصل دوم، تبدیل کردن به چیزی لذت‌بخش(Make it a Treat)

وقتی فرد، وسیله و یا فرصت ارزش‌مندی برای همیشه و یا مدت زیادی در دسترس باشه، میزان بهره‌وری و استفاده و لذت از اون کاهش پیدا می‌کنه. درست برعکس، وقتی که بدونیم زمان محدودی داریم، احتمال استفاده و لذت ما بالاتر می‌ره. طبق تجربه شخصی، زمانی که بعد از مدتی طولانی دوباره سراغ یک سریال می‌اومدم تا قسمت بعدی رو ببینم، لذت بیش‌تری رو نسبت به حالتی می‌بردم که سریال رو مرتبا و پشت سر هم می‌دیدم. کتاب هم در یک جایی به این موضوع اشاره می‌کنه که توقف بین اپیزودهای یک سریال می‌تونه به شادی بیش‌تر منجر بشه.

هرچه‌قدر که میزان سفرهایی که می‌کنیم و به جاهای خاص‌تر می‌ریم بیش‌تر بشه، میزان لذت و هیجان و شادی ناشی از سفر رفتن پایین‌تر می‌آد و مقصدهایی غیرمشهور و غیرمعروف لذت کم‌تری به همراه خواهند داشت.

یکی از راه‌های افزایش لذت ناشی از یک تجربه، کاهش فرکانس اون تجربه هست. کسی که هرروز در رستوران غذا می‌خوره یا هرروز شکلات مورد علاقه‌اش رو می‌خوره، نسبت به کسی که بین این دو موقعیت فاصله بیش‌نری می‌گذاره، لذت کم‌تری رو تجربه خواهد کرد. این درباره‌ی مهمانی‌ها هم صدق می‌کنه. دیدن اون دسته از دوستان‌مون که مدت زیادی از آخرین دیدارشون می‌گذره به مراتب لذت‌بخش‌تر از افرادی هست که هرروز می‌بینیم‌شون.

ایجاد تازگی در تجربه‌ هم یکی دیگه از روش‌های افزایش شادی هست که ممکن‌ه اغلب ما ناخودآگاه انجام بدیم. تصور کنید که هرروز به یک رستوران رفته و یک غذا رو سفارش بدین. طبیعتا زمانی که غذای دیگری(که دوست داریم) رو امتحان کنیم، تجربه متفاوتی خواهیم داشت و بیرون رفتن از روند همیشگی و ایجاد تازگی نیز اون لذت رو تشدید می‌کنه.

بدیهی هست که ایجاد تازگی منحصر به غذا خوردن نمی‌شه. گذراندن زمان با کسی که در رابطه عاطفی با شماست به شکلی متفاوت و انجام کارهای جدید، می‌تونه رابطه‌ی بلندمدت رو از یک‌نواخت‌شدن(boredom) حفظ کنه و هیجان رو به‌ش تزریق کنه. این درباره جمع‌های دوستانه، مسیری که از سر کار به خانه طی می‌شه و دیگر موارد صدق می‌کنه.

 

فصل سوم، خرید زمان

این فصل برای من نکات آموزنده زیادتری نسبت به فصل‌های قبلی و بعدی داشت. برخورداری از time affluence(متاسفانه معنای فارسی خوبی براش پیدا نکردم) یکی از عوامل تعیین‌کننده میزان رضایت ما از زندگی هست. حتی اگر درآمد زیادی داشته باشیم، نداشتن این فاکتور می‌تونه باعث بشه که فکر کنیم زمانی برای انجام کاری که می‌خوایم نداریم. کسی که به خاطر کمبود وقت در یک رستوران غذا می‌خوره از لذتی یکسان نسبت به کسی که برای خود غذا و به جهت تجربه‌ همون رو انجام می‌ده، بهره‌مند نمی‌شه.

قربانی‌کردن زمان برای به دست آوردن پول بیش‌تر به well-being انسان آسیب می‌زنه. افراد ثروتمندتر سطوح بیش‌تری از فشار درباره‌ی زمان‌شون رو حس می‌کنن. زمان دارایی ارزش‌مند ماست اما "بیش از اندازه" ارزشمند تصور کردن زمان باعث می‌شه زمانی رو که به تفریح و برای لذت‌بردن اختصاص می‌دیم، در حال هدررفتن ببینیم و از لذت تفریح‌کردن محروم بشیم.

رفت‌وآمد طولانی در مسیر کاری منجر به از دست دادن زمان می‌شه و شغلی که زمان زیادی برای رفت‌وآمد می‌گیره اما حقوق بیش‌تری داره الزاما باعث شادی و خوشبختی نخواهد شد.

خرید کردن به صورت مقایسه‌ای(comparison shopping) یکی از مواردی هست که زمان زیادی رو می‌گیره و اغلب نتیجه متفاوتی رو به ما نمی‌ده. عمده‌ی امکانات محصولات خریداری شده تغییری در کیفیت استفاده ما از اون محصول نمی‌دن و در زمان ما نیز صرفه‌جویی نمی‌کنن. برای مثال وقتی که فقط قراره از مایکروویو استفاده کنیم، اهمیتی نداره که چند دستگاه پخت‌وپز برقی رو مدت‌ها با هم از نظر کارکردشون در گریل‌کردن، بخارپز کردن، وزن‌کردن مواد و ... مقایسه کنیم. نتیجه نهایی این کار حتی باعث خستگی در تصمیم‌گیری(decision fatigue) و کاهش رضایت ما از خرید می‌شه. البته که تغییر ذهنیت از پول به زمان مهارتی هست که به مرور زمان و در صورتی که برای انجام‌ش زمان گذاشته بشه، تقویت می‌شه.

 

در نهایت، هدف زندگی صرفا تجربه‌ی شادی نیست. بیش از اندازه تمرکز بر روی شادی منجر به دید تونل‌مانند (tunneled vision) می‌شه و توجه ما بر روی مسائل دیگه‌ی زندگی رو کم می‌کنه. به هر حال، ابعاد زندگی بیش‌تر از یک مورده و هدف نهایی هر فرد هم متفاوت با افراد دیگه‌اس. نداشتن نگاه صفر و صدی در این موضوع اهمیت زیادی داره. قرار نیست که کل انرژی ما برای تغییر همه‌ی تصمیم‌ها و در جهت حداکثرسازی(maximize) شادی باشه.

  • علی لطفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی