به‌تر.

ریشه‌ی افکاری که در ذهن‌م رشد کرده‌ان، این‌جا شاخ و برگ می‌گیره.

پیش‌نوشت

اگر دنیای ایده‌آلی رو تصور کنیم، ترجیح می‌دم اغلب ارتباط‌هام رو به شکل حضوری داشته باشم. از این جهت که کیفیت ارتباط متنی کم‌تر از ارتباط تلفنی/تصویری هست و هر سه مورد قبل از نظر کیفیت نسبت به ارتباط حضوری و فیزیکی، چندین پله فاصله دارن. اما ما در دنیای ایده‌آل زندگی نمی‌کنیم و شرایط فعلی هم به گونه‌ای هست که بخشی از روابط حاضر در زندگی آدم در نقاط مختلف جهان پخش شده‌ان و تنها راه ارتباط همین مسنجرها و سوشال‌میدیاست.

با این حال، ساختار شبکه‌های اجتماعی و مسنجرها به گونه‌ای هست که اگر از نوع و میزان مصرف‌ت مراقبت نکنی، به خودت می‌آی و می‌بینی داری بخش زیادی از زمان‌ت رو از دست می‌دی و درگیر doom scrolling و پرسه‌زدن‌های بی‌هدف در اون‌ها شدی. این اتفاق تا حدی برای من هم رخ داد و باعث شد بخوام مدتی از این فضا دور بشم. این‌جا از تجربه‌ای که داشتم، چرایی تصمیمی که گرفتم و این‌که چه برنامه‌ای برای استفاده مجدد دارم، می‌نویسم.

بخش اول: علت احساس نیاز به دیتاکس دیجیتال

  • محدودیت زمانی

بزرگ‌ترین مشکلی که به این تصمیم منجر شد، فقدان زمان کافی برای انجام کارهای غیرضروری ولی مهم بود. کارهایی هستن که انجام‌شون اهمیت داره (مهم) و در عین حال ددلاینی برای شروع یا اتمام‌شون نیست (غیرضروری). وقتی کاری آسون‌تر باشه که بتونی انجام بدی، باهاش سرگرم بشی یا ازش دوپامین دریافت کنی، احتمال این‌که سراغ کار سخت‌تر بری کم‌تر می‌شه. مدتی بود که احساس می‌کردم به کارهای این دسته نمی‌رسم، به خاطر شرایط زندگی تراکم این کارها زیاد شده بود و با trackکردن زمانی که روی چیزهای مختلف می‌‌ذاشتم، به راحتی می‌شد فهمید که بخشی از مشکل در این‌جاست.

  • کاهش مدت و شدت تمرکز

مطالبی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شه ساختار بلندی نداره و باعث می‌شه نیاز چندانی به تمرکز نداشته باشه. خوندن یک توییت یا کپشن و دیدن یک استوری یا پست زیاد طول نمی‌کشه. این موضوع درباره دایرکت‌ها و پیام‌هایی که در مسنجرها رد و بدل می‌شه هم صادق‌ه. پریدن از یک مطلب به دیگری، تغییر موضوع و عدم نیاز به تمرکز باعث شده بود شدت تمرکز و مدتی که می‌تونستم تمرکز کنم (attention span?) کم‌تر بشه و به قول دوستی، شبیه به فنر دررفته باشه.

  • کاهش عمق محتوای مصرفی و توهم دانش

توییت‌ها محدودیت کاراکتر دارن و حتی رشته‌ توییت‌ها هم اون‌قدر طولانی نیستن. کپشن‌های اینستاگرام به ندرت به یک پاراگراف می‌رسن و طولانی‌ترین متن‌های کانال‌ها در مسنجرها نهایتا به اندازه یکی دو صفحه کتاب باشن. مگر چه‌قدر اطلاعات رو می‌شه در چنین نوشته‌هایی منتقل کرد؟ وقتی جنس محتوایی که مصرف می‌کنی این‌قدر کوتاه و کم باشه، چه‌طور می‌شه در اون حوزه به عمق کافی رسید؟

جالب‌ه که ذهن با خوندن چند پست کوتاه درباره یک موضوع حس می‌کنه در اون حوزه دانش مناسبی داره (Illusion of Knowledge) و یا فکر می‌کنه با saveکردن و جمع‌کردن اطلاعات مختلف، دیگه اون‌ها رو فهمیده (Collector's Fallacy).

  • بمباران اطلاعات، فرصت کم برای رفلکت‌کردن و حذف‌شدن boredom

آدم وقتی توی چاه بی‌انتهای اطلاعات می‌افته و درباره هر موضوعی چیزی برای خوندن یا دیدن هست، احتمال داره که گم بشه یا مسیر خودش رو کمی فراموش کنه. ورودی زیاد داده بدون داشتن فضایی برای تامل و نقد اون‌ها، می‌تونه حتی خطرناک هم باشه و در درازمدت فرد رو به کسی تبدیل کنه که فقط طوطی‌وار چیزهایی که شنیده رو تکرار می‌کنه. و بدیهی‌ه که وقتی هر روز با موج زیادی از اطلاعات مختلف مواجه می‌شی و تعداد زیادی پیام برای پاسخ‌دادن، کانال برای چک‌کردن، ویدئو برای دیدن و داری، کم‌تر وقت کنی به محتوایی که مصرف کردی فکر کنی؛ چون محتوای بعدی همون لحظه منتظره.

در اهمیت boredom هم زیاد گفته شده (1  2  3) و وجود دستگاهی که هر لحظه از شبانه‌روز که اراده کنی چیزی برای مشغول‌کردن تو داره، فرصت سر رفتن حوصله و مزایایی که داره رو از آدم می‌گیره.

  • تاثیر بر ارزش‌ها و جهت‌دهی به مسیر

این قسمت رو خیلی کامل‌تر و مفیدتر می‌تونید از این لینک بخونید.

 

مطلبی که Tristan Harris با عنوان How Technology is Hijacking Your Mind نوشته هم ارزش خوندن داره و تمام مواردی که بالاتر گفتم رو به نوعی پوشش می‌ده.

We need our smartphones, notifications, screens and web browsers to be exoskeletons for our minds and interpersonal relationships that put our values, not our impulses, first. People's time is valuable. And we should protect it with the same rigor as we privacy and other digital rights.

بخش دوم: خلاصه تجربه یک ماهه

با این‌که من استفاده زیادی از شبکه‌های اجتماعی ندارم ولی کماکان آثار منفی‌ش رو توی این سه سال  که کنترل کم‌تری روی میزان مصرف‌شون داشتم (بعد از اتمام کرونا تا الان) نسبت به دوره کرونا که کاملا استفاده کنترل‌شده‌ای داشتم، حس می‌کنم. مثل سابق نمی‌تونم به مدت طولانی روی یه پروژه متمرکز بمونم، آستانه تحمل‎‌م نسبت به قبل برای دریافت اطلاعات جدید کم شده و ترجیح می‌دم در منطقه امن اطلاعاتی خودم باشم و وقتی هم که با اطلاعات جدیدی مواجه می‌شدم، مدام می‌خواستم به آخر برسه یا سریع جلو برم. صبرم برای تحمل چیزهایی که برای فهم یا پیش‌برد به تمرکز یا انرژی فکری زیادتری نیاز دارن هم کم‌تر شده. این شد که بخوام برای مدتی کوتاه (یک ماه) از این فضا فاصله بگیرم تا ابتدای 2025 دوباره به‌ش برگردم. در یک ماه اخیر، از تمام شبکه‌های اجتماعی فاصله گرفتم، از مسنجرها خارج شدم و ارتباط‌م رو به ایمیل و تماس محدود کردم.

 

در چند روز اول، انگار که چیزی رو ازم گرفته‌ باشن و مغزم دنبال جایگزینی براش بگرده، بخشی از زمان و توجه‌م با Twitch و YouTube پر شد. با حذف اون دو مورد برای نیافتادن در یه لوپ، دوری از دنیایی که در دسترس‌م نبود با افزایش اضطراب و withdrawal syndrome همراه شد. انگار که بدن بخشی از دریافتی هورمون‌هایی که به‌ش عادت داشته رو از دست داده و علائمی شبیه به اعتیاد نشون می‌ده. من مشکلی برای سرگرم‌شدن و مشغول بودن ندارم اما فقدان وسیله‌ای برای سرگرمی سطحی باعث شد در ابتدا دچار تشویش و اضطراب بشم؛ انگار زمان زیادی برای مواجهه با زندگی داری و نمی‌دونی باید باهاش چی‌کار کنی.

از اضطراب‌ در هفته دوم خبری نبود و به مرور انگار ذهن‌م اون توجهی که روی مسنجرها و شبکه‌های اجتماعی می‌ذاشت رو روی دنیای خودش متمرکز کرد. یواش روتین زندگی رو پیدا کردم و تونستم تشخیص بدم کجا زمان‌م رو برای چی بذارم. با این حال، هنوز ته ذهن‌م این احساس بود که چیزی رو ندارم و از فضایی دور شده‌ام.

در هفته سوم و چهارم دیگه نبود اون‌ها رو اصلا حس نمی‌کردم. شاید قبلا در ذهن‌م منتظر بودم که وقتی برسم خونه سری به مسنجرها بزنم یا آخر شب قبل از خواب نوتیفیکیشن‌هام رو چک می‌کردم، اما این‌ها با عادت‌های سالم‌تری جایگزین شده بودن. کارهایی که دوست داشتم بکنم ولی در گذر زمان و لابه‌لای سرعت زیاد زندگی فراموش‌م شده بود، یکی یکی به‌م برمی‌گشتن و یادم می‌اومد.

انگار که زندگی واقعی اون بیرون در جریان‌ه و تو مشغول تجربه‌اش می‌شی و نسبت به وضعیتی که داری آگاه‌تری و mindfulness باعث می‌شه بیش‌تر در لحظه زندگی ‌کنی. تو مهره خاصی در دنیا نیستی که بخواد در نبودت تغییر عجیبی رخ بده، هیچ‌کس کار ضروری‌ای باهات نداره و هیچ اتفاقی نمی‌افته اگر مدتی در شبکه‌های اجتماعی حاضر نباشی.

جالب‌ این‌که عادت‌هایی که قصد داشتم در زندگی‌م جا بدم، خیلی موفق‌تر از قبل وارد شدن. اهداف ماهانه‌ام به‌تر پیش رفت و معاشرت‌هام با آدم‌هایی که در دسترس بودن باکیفیت‌تر شد و به جای چت و پیام‌های منقطع به دیدار تبدیل شد.

چرا در حین استفاده و حضور در اون فضاها سعی در اصلاح‌ش نگرفتم؟

به نظرم این‌که یک چیزی رو نداشته باشی و اصلا نیاز نباشه راجع به‌ش تصمیمی بگیری خیلی راحت‌تر از این‌ه که در دسترس‌ت باشه و بخوای ازش استفاده نکنی. حتی تحقیقات هم به این موضوع اشاره می‌کنن که وقتی چیزی در معرض دید یه فرد باشه، احتمال استفاده/مصرف اون بالاتر می‌ره (Will power is for losers). در عین حال این که آدم‌ها مدتی از چیزی فاصله بگیرن، از دور بررسی‌ش کنن تا بعد بتونن دوباره با دید به‌تری به‌ش برگردن به نظرم ایده خوبی‌ه که بدون دوری ازش ممکن نیست. برای تغییر و به‌تر شدن تمرکز مغز نیاز به تمرین داره و نبودن در چنین فضایی تا حدی این شرایط رو فراهم می‌کنه. رعایت چنین کارهایی هم حوصله کافی می‌خواد ولی شاید بررسی فصلی میزان و نوع استفاده از تکنولوژی بتونه کمک‌کننده باشه.

بخش سوم: نحوه استفاده مجدد

واژه «دیتاکس» رو دوست ندارم چرا که حس می‌کنم بار معنایی منفی‌ای با خودش نسبت به شبکه‌های اجتماعی حمل می‌کنه. البته که من اصلا از شبکه‌های اجتماعی طرف‌داری نمی‌کنم ولی می‌دونم که هدف هم نباید evil نشون‌دادن اون‌ها باشه چرا که بار ذهنی نامناسبی روی دوش فرد می‌ذاره (حالا که از یه چیز «بد» استفاده کردی پس کار نادرستی کردی و داری مسیر اشتباه می‌ری). دور از واقعیت‌ه که بخوایم دنیا رو بدون چنین ابزارهایی تصور کنیم و نبودن‌شون با از دست رفتن ارتباط‌های زیادی همراه می‌شه.

 

توی این مدت به نحوه استفاده‌ام توجه می‌کردم و مواردی رو دیدم و سعی دارم تغییرشون بدم.

1. بین «چک‌کردن - check» یه اپلیکیشن و «استفاده - use» ازش تفاوت وجود داره. مصرف آگاهانه به سمت استفاده می‌ره و کاهش چک‌کردن‌های impulsive به بهبود نوع مصرف کمک می‌کنه. داشتن زمان مشخص برای استفاده هم کمک‌کننده‌اس و باعث می‌شه نوعی قانون مرتبه دوم وجود داشته باشه که در هر لحظه از روز سراغ چک‌کردن نری.

قبل از این دوره سعی کردم فقط از نسخه دسکتاپ اپلیکیشن‌ها استفاده کنم و این باعث می‌شه تلفن‌م دیگه صرفا یه مسنجر یا Slot Machine نباشه و وقتی بیرون می‌رم، نخوام تلفن‌م رو چک کنم و این کار خودش باعث شده بود و هر دو مورد بالا رعایت بشه.

2. دیگر چیزی که تمرکزم رو به هم زده بود، چک‌کردن اینترنت برای سوالاتی بود که در لحظه به ذهن‌م می‌رسید. کاری به سادگی یادداشت سوالات و گشتن به دنبال پاسخ‌شون در انتهای روز باعث شد ذهن‌م از بار سوالات بی‌پاسخ خالی بشه (چون مطمئن بودم جای یادداشت کرده‌ام و بعدا به سراغ‌ش می‌رم)، و هم توجه و تمرکزم افت نکنه که هر وقت خواست و در هر موقعیتی به کنج‌کاوی‌ش پاسخ بدم (Don't feed the beast). جالب این‌که در انتهای روز اغلب سوال‌ها به حدی بی‌اهمیت به نظر می‌اومدن که حتی سراغ‌شون نمی‌رفتم.

3. Don't go from one app and one chat to another. Frequency is the first thing that divides your attention, not the amount you put on each task.

بیش‌تر از اون‌که چت‌کردن در شبکه‌های احتماعی به تمرکز آسیب بزنه، پریدن از یک کار به دیگری این آسیب رو ایجاد می‌کنه چرا که مغز مدام باید بین هدف اون کار و نیازمندی‌هاش با کار دیگه در رفت‌وآمد باشه و نمی‌تونه به شکل طولانی‌مدت روی یک کار بمونه. همین باعث می‌شه بعدا هم این توانایی تمرکز طولانی و عمیق ضعیف بشه.

پی‌نوشت

بدیهی‌ه که این مسیر و کاری که من کردم، مناسب همه نیست. شرایطی که من داشتم به‌م این اجازه رو داد و این‌جا صرفا از تجربه‌ام نوشته‌ام نه این‌که بخوام به انجام عمومی‌ش توصیه کنم. من استفاده زیادی از شبکه‌های اجتماعی ندارم و وابستگی خاصی هم به‌شون حس نمی‌کنم و همین عوامل هم در انجام این کار بی‌تاثیر نبوده. کسی که اطلاعات کلاس‌های دانشگاه رو از این راه می‌گیره یا شغل‌ش به این فضا متصل هست، نمی‌تونه کار مشابهی بکنه. به علاوه، در ماه‌های بعد مشخص می‌شه که چه‌قدر این دوری تاثیرگذار بوده و آیا تغییر بلندمدتی با خودش خواهد داشت یا نه.

دوری موقت برای ارزیابی نوع مصرف شاید راه حل خوبی باشه، ولی عدم استفاده از این همه ابزار کمی غیرواقعی و ناممکن‌ه. مشکل بیش‌تر از اون‌که استفاده کردن یا نکردن باشه، نوع و میزان استفاده‌اس.

مشکل شبکه‌های اجتماعی نیستن، کاهش attention span و هدر دادن وقت معضل اصلی محسوب می‌شه و اگر فردی از این شبکه‌ها دور بشه و در عوض همون تاثیر رو از جای دیگری بگیره خیلی تفاوتی رخ نداده.

  • علی لطفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی