به بهانهی کتابهای سمی و زرد
سالها قبل که تفکر نقادانهای در من شکل نگرفته بود و از منِ فعلی بسیار خامتر بودم کتابی رو بهم معرفی کردن که اگرچه نخوندمش، اما در قفسهی کتابهام در goodreads گذاشتم. از همون زمان هم با توجه به شخصیتی که از معرف کتاب در ذهنم بود و با توجه به کتاب قبلیای که معرفی کرده بود، احساس میکردم با کتاب خوبی مواجه نیستم اما باز هم تصمیم نهایی رو به بعد از خوندن کتاب موکول کردم. شبیه به بقیهی کتابهایی که "5 راه بسیار مهم برای رستگاری" و "یادگیری روش زندگی در 30 روز" رو تبلیغ میکنن(عناوین قبلی ساختگی هستن)، عنوان کتاب "آدمهای سمی، 10 راه برای مقابله با افرادی که به زندگی شما آسیب میزنند" داد میزنه که محتوای زرد داخل خودش داره. انگیزهی من از خوندن این کتاب چند مورد بود: یکی مطمئن شدن از نظری بود که پیش از خوندن این کتاب داشتم ولی نمیخواستم بدون خوندنش نظر بدم، دلیل دوم آگاهشدن از محتوای کتابی که دو نفر پیشنهادش کردن بود، و سوم هم اینکه کمی قوهی انتقادم رو بسنجم. نسخهی فارسی کتاب با ترجمهی دکتر نهضت صالحیان(فرنودی) و مینا فتحی(عرفانیان) به شکل رایگان در دسترس من بود و از همون استفاده کردم. از اونجا که تقریبا سه سال میشه که کتابها رو به شکل ترجمهشده نمیخونم، در ابتدا سعی کردم سختفهمیدنم رو به این دلیل نسبت بدم. اما هرچه که جلوتر میرفتم نه فقط ترجمهی بد بیشتر خودش رو نشون میداد، بلکه اشتباهات نگارشی و املایی هم بهش اضافه میشد.
با اینکه میدونستم مطالعهی "هر" کتابی ارزشمند نیست و حتی "کتابخوانی" به خودیِ خود ارزش به حساب نمیآد، برای اولین بار بود که به شکلی ملموس و کاملا واضح متوجه شدم که نخوندن بعضی چیزها از خوندنشون بهتره. عمدتا از اطرافیانی که به دانششون اعتماد داشتم، میشنیدم که کتابهای زرد و سمی رو نخونید و یکی از دستههایی که اغلب مورد نقدشون قرار میگرفتن، کتابهای self-help بودن. به بهانهی این کتاب، مواردی که حین خوندنش یادداشت کردم رو اینجا آوردهام.
القای حس گناه(guilt) و سرزنش کردن خواننده از مواردی هست که در این دسته کتابها دیده میشه. نویسنده سعی داره به شما بفهمونه که کار اشتباهی رو انجام میدین و اگر هم اشتباه کردین، شما مقصر هستین و این خودتون بودین که چنین مسیری رو انتخاب کردین و مسئولیت و بار اون روی دوش خودتون هست. سپس، روشهای موثر(!) خودش رو بیان میکنه و سعی داره به شما اطمینان بده که استفاده از این روشها منجر به خوشبختی میشه. انگار که نسخهی حل تمام مشکلات دنیا دست نویسندهاس و شاهد مثالهایی از افرادی خواهید بود که به توصیههای نویسنده گوش دادهان و روزبهروز پیشرفت کردهان؛ البته بدون نام و نشان ازشون در جایی نیست! کتاب پر شده با سناریوهایی که در سخنرانی یا مطب یا مهمانی فردی سراغ نویسنده میره و اشکریزان و با حالی بد درخواست کمک میکنه. نویسنده هم با صحبتهای تاثیرگذار از خواب غفلت بیدارش میکنه و با راه حلهایی که بهش یاد میده باعث میشه مشکلش حل بشه و در زندگی خوش و خرم باشه. کلماتی که شما باید "ملکهی ذهن خود کنید" تا بتونید از سد مشکلات عبور کنید. دوتا از راه حلها رو اینجا آوردهام:
«در مقابل چشمان دشمنت به بهترین نحو به زندگیات بچسب، موفق شو، خوشحال و خرسند باش.»
«هرروز به خودت یادآوری کن که لبخند بزنی و چهره گشاده و دوستانه داشته باشی تا موقعیتهای خوبی برایت به وجود آید.»
احتملا موفقشدن دکمهی خاصی داره که کافیه "بخواهی" تا برات اتفاق بیافته و توقع میرفت در انتهای متن کتاب "راز" رو هم تبلیغ کنه. نویسنده حتی جایی نویسنده پا رو فراتر میذاره و میگه اگر فنون(!) مرا به کار نبرید، دچار بیماری جسمی و روحی و در نهایت بیماری کشنده میشوید!
منبع نداشتن و نبود هیچگونه رفرنسی یکی دیگه از خصوصیاتی هست که در این دسته از کتابها دیده میشه. اگرچه ممکنه آوردن اسم چند دانشمند باعث بشه یک خواننده احساس کنه با متنی علمی در ارتباط هست، اما چنین کاری بیشتر جنبهی فریبدادن خواننده رو داره. اسامی چند محقق و پژوهشگر نقش دکوراسیون ندارن که برای قشنگی متن ازشون استفاده بشه و به عنوان وسیلهای برای اعتباربخشی به کار برده بشن. استفاده از عبارت "تحقیقات علمی ثابت کرده است که" در حالی که هیچ منبع معتبری برای ارجاع وجود نداره، نه فقط بیانگر درست بودن یک حرف نیست که بیسوادی نویسنده رو نشون میده. نویسنده احساس کرده که اگر از عبارت "طبق نظریهی ..." استفاده کنه و اسم فردی معروف رو هم در انتها بیاره، دیگه هرچیزی که بخواد رو میتونه بنویسه. در این کتاب شاهد آزمونهایی هستیم که برای تشخیص "افراد سمی" به کار گرفته میشه و تعدادی سوال برای شناختن آونها وجود داره؛ البته حرفی از اینکه این سوالات از کجا آورده شدهان و آزمونها چهقدر پایه و اساس علمی دارن زده نشده.
طبیعتا زمانی که رمان میخونیم به دنبال جستوجوی قواعد علمی در اون نیستیم. اما در این کتاب که نویسنده از علم برای محکمکردن حرفش استفاده میکنه و ادعا میکنه صحبتهایی تخصصی(!) کرده، نداشتن هیچگونه سند و مدرکی برای اثباتشون نقص بزرگی در نوشتارش به حساب میآد. ما با کتابی کاملا روایی و توصیفی مواجه هستیم که قاعدهسازی بر مبنای ضربالمثلهای قدیمی در اون دیده میشه، به مسائل با "شاید" و "ممکن است" و حدس و گمان علتهای مختلف نسبت داده میشه و استدلالهای بیربط و حتی احمقانه در اون وجود داره چرا که کنفوسیوسِ حکیم(!) گفته و یا در کتاب مقدس اومده.
چیز دیگهای که به وفور هم دیده میشه به بازی گرفتن واژههاست. کاری که باعث میشه واژهها ارزش خودشون رو از دست بدن و انگار که صرفا کلماتی تهی از معنا روی کاغذ کنار هم قرار گرفتهان. انگار که برای نویسنده فرقی نداره که چی بگه، در نتیجه جملاتش رو با کلیگویی و بایدهای بیپایه و اساس ساختن پر کرده: «هر انسانی دوست دارد که .../ بر هیچکس پوشیده نیست که ..../ بدون شک هیچ حسی به شیرینی ... نیست»
نویسنده بیان میکنه که ساعتها به صحبتهای مراجعانش گوش داده و از اونجا که معتقده ذات و سرشت انسان یکسان و در همهی فرهنگها و کشورها هم شبیه به هم هست، سعی میکنه آدمهای سمی رو دستهبندی کنه و بر مبنای اون نسخههایی بپیچه. با اینکه مشاهدات محدود یک فرد قابل تعمیم به همه نیست و نمیشه انسانها رو در یک چهارچوب قرار داد و تنوع رو نادیده گرفت، اما حتی اگر فرض رو بر این قرار بدیم که نویسنده همهی انسانهای سمی رو شناسایی کرده و هیچکس از قلم نیافتاده، دانشی که طی هزاران ساعت مطالعه ایجاد شده رو نمیشه در چهار-پنج ساعت کتابخوانی به دست آورد و به کار گرفت. فارغ از این و حتی اگر چنین امکانی هم باشه، ما نمیتونیم کتاب ارزشمند این نویسنده رو همهجا با خودمون ببریم تا هر زمان نیاز داشتیم به دستهبندیها رجوع کنیم تا ببینیم چه راه حلی برای مقابله وجود داره.
در این کلیگوییهایی شاهد لیستهایی هستیم که خصوصیات ظاهری آدمهای سمی رو بیان میکنن یا 10 شگرد(!) برای مواجهه با آدمهای سمی معرفی میشه که نویسنده همهی روشها رو امتحان کرده و بسیاری از مراجعانش هم از این روشها استفاده کردهان و کمک کرده که همگی مقدار زیادی از مشکلاتشون رو حل کنن. روشهایی مثل "فریادکشیدن و جهنم درستکردن برای فرد سمی"، "در نظر گرفتن رفتار و گفتار فرد سمی و تخلیهی انرژی منفی او با بازدم" و "دستور ایست دادن به افکار منفی" از مواردی هستن که نویسنده برای حل مشکلاتتون به شما توصیه میکنه. اگر هم مشکلتون خیلی حاد باشه، میتونید به توصیهی آموزگاران معنوی گوش کنید و چرکهای ناشی از انرژی منفی روابط سمی رو در آب بشویید و با نگاه به چاهک آب تصور کنید که همهی غمها و ناراحتیها به همراه همهی انرژیهای منفی برای همیشه از زندگیتان خارج شده است!
در پایین، تصویر یکی دیگه از دستهبندیهای کتاب رو آوردهام:
البته از کتابی که موی صورت خانمها رو "زائد" میدونه و به مردی که شخصیت آرام و گوشهگیر داره "گرایشهای غیرمتعارف" نسبت میده، توقع بیشتری نمیره که جوش داشتن روی صورت رو به عنوان دلیلی برای سمیبودن یک آدم معرفی کنه. شما در این کتاب شاهد نوشتههای فردی خودشیفته هستید که احساس میکنه کاری بزرگ کرده و روشهایی مخصوص و کاربردی داره. کتابی پر از تناقض که احتمالا به سختی میتونین خوندنش رو تحمل کنین. اگرچه اصل کتاب موضوع مهمی محسوب میشه و از تاثیر محیط بر آدم نمیشه غافل شد، اما خوندن کتاب نامناسب و توجیهکردن با عباراتی مثل "حالا چهارتا نکته هم داره بالاخره" تنها باعث اتلاف وقت و سود رسوندن به مترجم و انتشاراتی میشه که چنین چیزی رو به مرحلهی چاپ رسونده.
- ۰۱/۰۶/۰۱
یک ادم غیرسمی فردیه که کار و زندگیشو ول کنه بچسبه که خب حالا چجوری ظاهرم رو تغییر بدم تا وقتی تو خیابون راه میرم همه سر ها به سمت من بچرخه و اصلا مهم نیست خودم با این کار حال میکنم یا نه و حال درونیم چیه
واقعا قبل نوشتن کتاب باید یاد میگرفت من تصمیم گیرنده شیوه زندگی افراد نیستم چه برسه به اینکه لیبل هم بزنم بهش