به‌تر.

ریشه‌ی افکاری که در ذهن‌م رشد کرده‌ان، این‌جا شاخ و برگ می‌گیره.

درباره‌ی مهاجرت

جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۲۰ ب.ظ

پیش‌نوشت: من فکر می‌کنم عمده‌ی افرادی که به مهاجرت فکر می‌کنن، مزایای اون رو می‌دونن و چیزی که کم‌تر مورد توجه قرار گرفته مشکلاتی‌ه که قراره پیش بیاد. به همین دلیل، از برخی دوستان‌م خواهش کردم که نظرشون رو درباره‌ی سختی‌های این تجربه بگن و برداشت خودم رو از صحبت‌هاشون یادداشت کردم و در این‌جا آوردم تا هم ثبت بشه و قابل ارجاع باشه و هم برای دیگران مفید باشه.  موارد نوشته‌شده ترتیب خاصی ندارن، تا حدی به هم مرتبط هستن و صرفا برای راحت‌تر شدن فهم‌شون دسته‌بندی شده‌ان.

1. منحصر به فرد-بودن تجربه‌ها

اولین موضوعی که زیاد به‌ش اشاره و تاکید شد، این بود که مهاجرت تجربه‌ای شدیدا شخصی‌ه و مسیر مربوط به یک نفر، تجربه مختص همون شخص رو داره (مثل دیگر چیزهای زندگی). چه مهاجرت به تنهایی انجام بشه، چه با دوستان و چه با شریک عاطفی، چیزی که در تجربه‌ی دیگران بازخورد مثبت (و یا منفی) داشته الزاما برای شما همون نتیجه رو نخواهد داشت.

2. دست کم گرفتن سختی‌های مهاجرت

این‌که یک فرد زندگی مستقلی رو تجربه کرده و سختی‌های متفاوتی رو هم به چشم دیده، به این معنی نیست مهاجرت‌کردن براشون آسون می‌شه. هرچه‌قدر هم که شما انسان مستقلی باشی، بالاخره شرایطی پیش می‌آد که فرد نیازمند مشورت و نظر اطرافیان هست. این درصورتی‌ه که با توجه به شرایطِ جدیدِ فرد و تجربه‌های متفاوتی که در یک کشور جدید وجود داره، نظرات دیگران ممکن‌ه چندان کاربردی نباشه و فرد با وجود همه‌ی شک و تردیدها مجبوره که به تنهایی تصمیم بگیره و سنگینی مسئولیت انتخابی که انجام می‌ده به سختی مهاجرت‌ش اضافه می‌کنه.

تجربه‌های سخت قبلی اگرچه ممکن‌ه از دشواری مهاجرت "کم کنن"، اما اون رو به صفر نمی‌رسونن. چرا که از جنس متفاوتی هستن. با اشاره به مورد اول، باید مجددا بیان کرد که سختی‌های هر فرد نیز مخصوص به خودش هستن. ممکن‌ه در ابتدای حضور در محیط جدید فرد در دوره‌ی ماه‌عسل (honeymoon phase) باشه و سختی مسیر رو احساس نکنه اما اگر مهاجرت رو مثل شنا در استخر در نظر بگیریم، اذیت‌شدن و وجود سختی رو می‌شه به خیس‌شدن تشبیه کرد؛ موردی که حتما رخ خواهد داد. در گذر زمان و به مرور مهارت شنای فرد بیش‌تر می‌شه، درست همون‌طور که به مرور زمان مهاجربودن آسون‌تر می‌شه. اما این‌که دوره‌ی یادگیری چه‌قدر طول بکشه به فرد، نوع مهاجرت، وضعیت مالی و شرایط کشور وابسته هست. طبیعتا مورد دیگه این‌ه که آدم متوجه بشه که اصلا علاقه‌ای به شناکردن نداره و بعد از تجربه‌ بفهمه مهاجرت‌کردن برای اون شخص گزینه‌ی مناسبی نیست.

3. غلو کردن در مزایای مهاجرت

نمی‌شه با رویا، آرزو و خوش‌خیالی با مهاجرت برخورد کرد. با این حال، هرچه‌قدر هم که یک فرد واقع‌گرا باشه، امکان این‌که مزایای کشور مقصد رو بیش‌تر از چیزی که هست در نظر گرفته باشه وجود داره. این موضوع می‌تونه باعث شک در انتخابی بشه که در گذشته بوده و یا مسیری که قراره در آینده طی بشه.

ذکر این نکته ضروری‌ه که مشکلاتی که در کشور مقصد هستن، ممکن‌ه در کشور مبدا هم وجود داشته باشن اما در مقصد بیش‌تر دیده و یا احساس بشن. بلد نبودن زبان کشور مقصد و کاهش میزان ارتباط با جامعه، وجود مشکلات مالی، نامعلوم‌بودن شرایط و مواجهه با چیزهایی که پیش‌بینی نشده‌ان می‌تونه مشکلات کشور مقصد رو در ذهن ما پررنگ‌تر نشون بده. به علاوه، ذهن چون ذهن از کشور مبدا فاصله گرفته، امکان داره که مشکلات اون کشور رو به شکل پیش‌فرض نادیده بگیره و یا از مشکلاتی که در کشور مبدا داشته اما در کشور مقصدش تجربه نمی‌کنه صرف نظر کنه (صحبت‌‎های محمدرضا شعبانعلی در ارتباط با طلب‌کاری اجتماعی به انتقال به‌تر پیام من کمک می‌کنه. قسمتی از اون رو همین پایین آورده‌ام).

در کشور دیگر، از اینکه هفته‌ها تنها باشیم و تعاملات اجتماعی نداشته باشیم، شاید چندان ناراحت نشویم. اما اینجا از اینکه موبایل خود را خاموش کنیم و فرض کنیم که به هیچکس دسترسی نداریم احساس خوبی را تجربه نخواهیم کرد. اینکه دوستان دیگر من در همین شهر هستند و من سه ماه است با هیچ‌یک از آنها حتی قدم نزده‌ام (یا کافی شاپ نرفته‌ام) ممکن است برایمان دردناک‌تر باشد.

وقت گذاشتن روزانه برای یادگیری بهتر زبان انگلیسی (یا هر زبان دیگری در کشور مقصد) بسیار طبیعی است. اما وقتی هنوز در کشور مبدا هستی این کار چندان ساده نیست و به انرژی و انگیزه‌ی بیشتری احتیاج دارد (آنهایی هم که می‌گویند یادگیری وقتی در محیط هستی بهتر است، معمولاً منظورشان جبر محیط است و نه فرصت‌های محیطی.(

4. محدود بودن ارتباط اجتماعی

یکی از اصلی‌ترین دلایل عدم ارتباط با مردم جامعه مقصد و وجود مشکل در یافتن دوستی‌های جدید به ندونستن زبان مقصد به اندازه کافی برمی‌گرده. مطمئنا می‌شه با اشاره، بیان ناقص، صحبت‌های دست‌وپا شکسته و منظور رو خودمون رو برسونیم و نیازهای اولیه رو رفع کنیم، اما حفظ و نگه‌داری روابط به چیزی بیش‌تر از رفع نیاز اولیه احتیاج دارن. به قول یکی از دوستان، "هرچه‌قدر زبان کشور مقصدت رو بدونی، کم‌ه." چون‌که در صورت کم‌بودن مهارت در این جنبه، ممکن‌ه فرد برای برقراری ارتباط به اون زبان چنان سطحی از انرژی رو صرف کنه که برای جنبه‌های دیگه زندگی‌ش انرژی‌ای نمونه.

محدودیت در ارتباط اجتماعی به چند شکل خودش رو نشون می‌‌ده:

اول این‌که ممکن‌ه ارتباط فرد تنها به شریک عاطفی‌ش محدود بشه. در صورتی که به ارتباط عاطفی خدشه‌ای وارد بشه، این موضوع می‌تونه با ایجاد حس تنهایی و تحت تاثیر قرار دادن همه‌ی جنبه‌های زندگی یک شخص، آسیب جدی‌ای برای فرد مورد نظر ایجاد کنه. جنبه‌هایی از زندگی یک شخص وجود دارن که باید خارج از رابطه‌اش با شریک عاطفی مورد توجه قرار بگیرن و محدودیت ارتباط اجتماعی این مورد رو مشکل می‌کنه.

دوم این‌که فرد نیاز به ارتباط اجتماعی رو با افزایش استفاده از شبکه‌های اجتماعی رفع کنه. این مورد می‌تونه با القای به‌تر بودن شرایط دیگران و ظاهری‌ که از وضعیت مطلوب افراد مختلف می‌بینیم، سلامت روان رو (حداقل برای مدتی) بد و اختلالات‌ش رو تشدید کنه. وابستگی به شبکه‌های اجتماعی می‌تونه یک چرخه ایجاد کنه که ما مدام جنبه‌های بد زندگی خودمون و جنبه‌های خوب زندگی دیگران رو در ترازو قرار بدیم و در این مقایسه دچار ناراحتی و ناامیدی بشیم.

سوم این‌که چنین مشکلی می‌تونه باعث بشه که فرد به شکل ناخودآگاه تلاش کنه شرایطِ کشور مبدا رو در کشور جدید بسازه. زندگیِ ساخته‌شده در کشور مبدا نمی‌تونه عینا به کشور بعدی منتقل بشه. تفاوت در بعد فرهنگی و زبانی، فاصله‌ی فیزیکی با افراد حاضر در جامعه‌ی شما (دوستان، خانواده، فامیل، همکاران، و )، وضعیت جوی و آب و هوا تنها قسمتی از مواردی هستن که این کار رو غیرممکن (و یا سخت) می‌کنن. مهاجرت یک پروسه‌ی پویاست و این باعث می‌شه برای وفق پیداکردن باهاش نیاز باشه افراد هم تغییر کردن در محیط جدید رو بپذیرن و باهاش پیش برن.

بدیهی‌ه که همه‌ی ارتباط‌های اجتماعی قرار نیست دوستی‌های عمیق و صمیمی باشن. هر آدم به انواع‌ مختلفی از دوست‌ها و روابط اجتماعی در اطراف خودش احتیاج داره و نباید در این تله بیافته که چون دوستی نزدیک و عمیقی نداره، پس باید از دیگر حلقه‌ها نیز صرف نظر کنه (برای اطلاعات بیش‌تر می‌تونید نوشته‌ی What Types of Friends Do You Need که تصویر پایین رو ازش برداشته‌ام رو بخونید). فهم این‎‌که دنیا حول محور شخص ما نمی‌چرخه، این‌طور نیست که مردم یک کشور با "ما" خوب یا بد باشن و طیف افراد و رفتار متنوعی در یک کشور وجود داره می‌تونه انتظارات و نگاه ما نسبت به روابط رو به‌تر کنه.

 

 

5. خودشناسی ضعیف و اندک

مهاجرت تجربه‌ای نیست که بشه با "حالا بریم ببینیم چی میشه" باهاش مواجه شد. هرچه‌قدر جزئیات مسیر رو از پیش بیش‌تر بدونیم، این تجربه سختی کم‌تری به همراه داره. بدیهی‌ه که  به علت غیرقابل‌پیش‌بینی‌بودن برخی موارد امکان تغییر در مسیر (حداقل تغییرات اندک) وجود داره. بخشی از دونستن جزئیات، به شناخت فردی برمی‌گرده.

سختی مهاجرت می‌تونه سلامت روان و جسم رو تحت تاثیر قرار بده و اهمیت مراقبت از این‌ها در کشور مقصد بیش از پیش می‌شه. خودشناسی از نیازهایی که یک فرد داره و این‌که چه چیزهایی می‌تونه منجر به به‌بود روحیه فرد بشه در این مسیر کمک‌کننده خواهد بود. اگرچه شریک عاطفی و جامعه افراد فرد می‌تونن در حفظ روحیه سهیم  و موثر باشن، روزها و شرایطی وجود داره که هیچ‌کس جز خود شخص نمی‌تونه این کار رو انجام بده و مشخصا خودشناسی کافی فرد رو  در این مسیر یک قدم جلوتر خواهد برد.

ایجاد سوءتفاهم در ارتباط با افراد مختلف (از شریک عاطفی گرفته تا دوستان، از خانواده گرفته تا هم‌کاران) موردی هست که احتمال رخداد اون (به خصوص با توجه به فشار مضاعف در زمان مهاجرت) بالا می‌ره. شناخت از نیازها و خواسته‌های فردی می‌تونه برقراری ارتباط صحیح (communication) به خصوص با شریک عاطفی رو تسهیل کنه؛ که نیاز به توسعه و توجه ویژه‌ای داره و از فشار مشکلات و تنش‌ها کم خواهد کرد.

بخش دیگه‌ای از شناخت فردی به پذیرفتن احساسات برمی‌گرده. جو غالب جامعه بر روی احساسات مختلف برچسب بد و خوب می‌زنه که ممکن‌ه ناخودآگاه ما رو به این سمت ببره که از پذیرفتن برخی احساسات که منفی پنداشته می‌شن دوری کنیم و یا سعی در انکارشون داشته باشیم. دل‌تنگی برای خانواده (حتی اگر پیش‌تر، از لحاظ ذهنی یا فیزیک از اون‌ها دور بوده باشیم)، ناراحتی از شرایط سخت و چیزهایی هستن که پذیرش (به جای انکار) و فهم چرایی‌شون می‌تونه کمک‌کننده‌تر باشه.

 

پی‌نوشت اول: دیدن این ویدئو جدا از بحث بالا در ارتباط با تصمیم مهاجرت کمک‌کننده‌اس.

پی‌نوشت دوم: هر زمان که بحث مهاجرت می‌شه، متن پایین (منبع) هم لابه‌لای بقیه‌ی افکار خودش رو نشون می‌ده تا نادیده‌اش نگیرم:

مهاجرت، همیشه با خوردن مهر خروج و ورود در پاسپورت کنترل فرودگاه‌ها انجام نمی‌شود. گاهی با حذف چند شماره از دفتر تلفن، با بستن یا باز کردن چند اکانت در شبکه های اجتماعی، با تغییر دادن کتابی که کنار تخت‌مان است، با تغییر دادن ساعت خواب و بیداری، با تغییر دادن انتظارات و چارچوب‌های ارزیابی گزینه‌ها اتفاق می‌افتد.

پی‌نوشت آخر: حجم سپاس‌گزاربودن بابت صحبت‌های دوستان و افرادی که زمان گذاشته‌ان و تجربیات‌شون رو منتقل کرده‌ان برای من در حدی زیاده که بیان‌ش در این‌جا رو ضروری می‌دونم تا به شکل چندباره‌ای بر روی اون تاکید کنم.

  • علی لطفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی