به بهانهی ورزش، دربارهی استمرار و ایدهآلگرایی
پیشنوشت
تقریبا همه از اینکه ورزش یکی از فعالیتهای مفید و ضروری برای بدن هست(+) اطلاع دارن. آگاهی از فوایدش به همراه تاثیرات مهمی که در زندگی من گذاشته باعث شده من بهش علاقهمند باشم و بخش ثابتی از زمانم در هفته رو بهش اختصاص بدم. در حین ورزش (به علت همراهنداشتن تلفن و غرقنشدن حواس و تمرکز در دنیای دیجیتال) فرصت پردازش اطلاعاتی که پیشتر وارد ذهنم کردهام رو پیدا میکنم (که این خود دلیلی مضاعف برای علاقه به ورزشه) و در عین حال به صحبتهای که در اونجا میشنوم هم فکر میکنم. در بخش "به بهانهی ورزش" تلاش میکنم با نوشتن، نسخهای پردازششده از افکار خام خودم ایجاد کنم و بهشون نظم و ترتیب بدم.
استمرار (consistency) از اولین مسائلی هست که برای من جالب توجه (eye-catcher) به حساب میآد. عموما وقتی برای هدفی برنامهریزی میکنیم، به خاطر ذهنیت ایدهآلگرا تمایل داریم تا 100 درصد برنامه رو انجام بدیم. طبیعیه که با وجود پیشامدهای تصادفی و اتفاقاتی که خارج از برنامه رخ میدن، نتونیم به شکل "کامل" به چیزی که میخوایم برسیم. چنین موردی میتونه انگیزه فرد رو برای پیشبرد اهداف به مرور کم کنه و منجر به توقف در مسیر بشه.
مسئلهی اول
هدفگذاری نه باید اونقدر ساده باشه که بتونیم همهی اون رو اجرا کنیم و نه اونقدر جاهطلبانه باشه که عدم دستیابی بهش انگیزهی ما رو پایین بیاره. دربارهی هدفگذاری بیشتر و به تفصیل خواهم نوشت.
مسئلهی دوم: ریشهی ایدهآلگرایی
تلاش برای "کامل" رسیدن به اهداف علل مختلفی میتونه داشته که یکی از مهمترین علتهاش (به نظر من) ریشه در همون فرهنگی داره که دانشآموز رو بابت نمرهی 19.75 سرزنش میکنه و به جای تقویت اعتماد به نفس و انگیزهی فرد، به قسمتهای ناکامل اشاره و بر نقاط ضعف تمرکز میکنه. نتیجهی این مورد افرادی خواهند بود که در صورت پیشرفت 80 درصدی برنامهای که داشتهان، احساسی ناخوشایند از 20 درصد انجامنشده دارند و هیچ عددی غیر از 100 راضیشون نمیکنه؛ چرا که همون کودکی هستیم که یاد گرفتیم فقط بیستوپنجصدم نمرهای که برای بیستشدن نداشتیم رو ببینیم، صرفا متر و معیارمون تغییر کرده. چه بسا که حتی همون 100 درصد هم فرد رو راضی نکنه چونکه در اون حالت هم فکر میکنه که میشد بهتر برنامه بریزه و بیشتر به دست بیاره.
چندی پیش همکارم اسکرینشاتی از یک توییت رو بهم نشون داد که در اینجا مینویسم. متاسفانه نویسندهی توییت رو (برای ارجاع بهش) به خاطر ندارم. جملات آبی گفتههای فرزند به والد(ین) و جملات قرمز پاسخ دریافتیه.
امتحانم رو 19 شدم. کی 20 شد؟
امتحانم رو 20 شدم. دیگه کیها 20 شدن؟
نتیجهی چنین بازخوردهایی باعث میشه ما در نهایت از تلاش در این مسیر صرف نظر کنیم، چرا که هرچهقدر هم انرژی بذاریم در انتها کافی نخواهد بود. غافل از اینکه در درازمدت، کسی که 80 درصد از کاری رو انجام میده ولی در این کار تداوم داره مسیر بیشتری رو پیش میره نسبت به کسی که مدتی کوتاه کاری رو به شکل ایدهآل انجام میده و بعد از اون (به علت ایدهآلگرایی، نارضایتی ناشی از کامل نبودن، کمبود انرژی و …) رهاش میکنه.
تجربهی شخصی من اینطور بوده که اگر قصد داشتهام سه روز در هفته ورزش کنم، به دلایلی گاهی اوقات به دو روز در هفته (و حتی یکروز در هفتههای شلوغتر) رسیده و ناراحتی از نرسیدن به "همه"ی برنامه تمایل به ورزش رو کمتر و شروع مجدد رو در هفتهی بعد سختتر کرده. این تجربه (برای من) مختص ورزش نبوده و در چیزهای دیگری هم صادقه.
Consistency is the key.
همونطور که در عکس هم دیده میشه، بدیهیه که فقط "هرروز" و "همیشه" به معنی مداومت و استمرار نیست. حتی گاهی اوقات توقف برای استمرار ضروری و لازمه (درست همونطور که در ورزش به استراحت احتیاج داریم و در غیر اینصورت دچار آسیب جدی میشیم).
مسئلهی سوم: همهی تخممرغها در یک سبد
دیگری که در باشگاههای ورزشی دیدهام، افرادی هستن که روزانه و مدتی طولانی رو به ورزش با وزنه میگذرونن و معتقد هستن که بدون ورزش "نمیتونن." چنین رفتاری (ورزش با وزنه مداوم، بدون انجام ورزشهای هوازی و بدون استراحت کافی) نه فقط برای سلامتی مفید نیست و آسیبزاست (که صحبت دربارهاش به فرصت دیگهای احتیاج داره)، بلکه میتونه دنیای فرد رو محدود و اون رو کاملا تکبعدی کنه. داشتن فعالیتی برای تفریح و لذتبردن از ورزش اگرچه کاری مفید و مثبته، اما گذاشتن همهی تخممرغها در سبد ورزش ممکنه ما رو دچار مشکل کنه. چرا که اگر به هر دلیلی اتفاقی بیافته که فرد نتونه ورزش کنه، دیگه ادامهی زندگی رو "نمیتونه" و به علت تکبعدیبودن راه دیگهای برای تفریح وجود نداره؛ فرد کار دیگهای رو برای این هدف تمرین نکرده و احساس از دست دادن زیادی رو خواهد داشت.
مسئلهی چهارم: ما در خدمت ابزار
در بخش 1 از فصل بازیهای کامپیوتریِ در پادکست رادیو تصمیم(+)، دربارهی علل اعتیادآوربودن بازیها صحبت میشه که از این دلایل پناهگاهبودن بازیهاست. یک بازی محیطی ارائه میکنه که شما در اون توسط کامپیوتر قضاوت، شماتت یا سرزنش نمیشید. در صورت باختن، به راحتی میتونید مجددا شروع کنید و هزینهی گزافی پرداخت نمیکنید. همهی اینها دلایلی هستن که فرد دنیای غیرواقعی بازی رو به دنیای واقعی ترجیح میده و معتادانه خودش رو در اون غرق میکنه.
فکر میکنم اگر شرایط فوق برای هرچیزی صادق باشه، اون فعالیت میتونه مضر باشه (حتی اگر فعالیت مثبتی باشه: بیش از حد سالم غذا خوردن(+) و بله، ورزش!). یکی از حالتهایی که در ورزشکردنهای برخی از اعضا باشگاه دیدهام به همین شکل بوده؛ چیزی که سعی دارم و مراقبت میکنم که خودم در دامش نیافتم.
برای برخی، ورزشکردن چیزیه که در اون خوب هستن؛ از حرکات ورزش آگاه هستن، در اون محیط تحسین میشن و مورد احترام قرار میگیرن، در صورت خطاکردن دچار مشکل جدی نمیشن و در کل این فعالیت منطقهی امنشون محسوب میشه. اینه که برای فرار از زندگی و چالشهایی که داره به ورزش پناه میبرن و "ماندن در منطقهی امن" رو زیر لایهای از مثبتبودنِ "ورزش" خودآگاه یا ناخودآگاه پنهان میکنن.
کمکردن فشارهای زندگی و تجربهی احساس امنیت در زمانی که سختیها زیاد و آزاردهندهاس، داشتن پناهگاه در زندگی بسیار دلنشین و در عین حال ضروریه. اما درکنارش باید مراقب بود که مراجعه مداوم به پناهگاه منجر به موندن دائمی در اونجا، خارجنشدن از منطقه امن و ایجاد اعتیاد نشه. بدیهیه که اگر این پناهگاه ظاهری نا-زیبا داشته باشه (مواد مخدر، بازی کامپیوتری و موارد مشابه) آسونتر تشخیص داده میشه. اما پناهگاههایی هم هستن که ظاهری زیبا دارن (ورزش، زندگی بیش از حد دائم و …) و همین موضوع باعث میشه به سختی بتونیم متوجه اعتیاد مراجعه بهشون بشیم. پناهگاههایی هم هستن که اینقدر در زندگی ما تنیده شدهان که ظاهری نامرئی دارن (اعتیاد به شبکههای اجتماعی، کار و …) و مشابه دستهی دوم ما رو در تشخیص به دردسر و گمراهی میندازن.
ورزش(به جای اون هرچیزی رو میشه گذاشت) یه ابزاره و ما باید ازش برای رسیدن به اهداف استفاده کنیم. قرار نیست ما در خدمت وسیلهمون باشیم و اون به تنهایی هدفمون باشه که بخوایم همهچیز رو براش قربانی کنیم.
- ۰۲/۰۴/۰۵