به‌تر.

ریشه‌ی افکاری که در ذهن‌م رشد کرده‌ان، این‌جا شاخ و برگ می‌گیره.

برای دریا - دوستان "به‌تر"

پنجشنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۲، ۰۸:۴۳ ب.ظ

پیش‌نوشت

مطالبی که تحت عنوان «برای » و به بهانه‌ی یک یا چند فرد می‌نویسم، به این صورت هست که یادداشت‌ها و نکاتی پراکنده در ارتباط با یک موضوع داشته‌ام تا در فرصتی مناسب مطالعه کنم و به شکلی منسجم‌تر درباره‌شون بنویسم. شکل‌گیری بحث‌هایی بین دوستان‌م و من باعث شده تا زودتر سراغ اون مطالب برم. صحبت‌هایی که در این‌جا مطرح می‌کنم، مستقل از بحثی که با دوستان‌م داشته‌ام هست و اگر چنین بحثی با اون‌ها رخ نمی‌داد، احتمالا به بهانه‌ی دیگری درباره‌شون می‌نوشتم. لازم به ذکره نوشته‌ای که در ادامه می‌خونید نه یک تحلیل عمیق و کامل، که روایتی هست از فکرها و حرف‌هایی پراکنده که در ذهن‌م دارم؛ با این تفاوت که مقداری منسجم‌تر در این‌جا بیان می‌کنم. با نوشتن این افکار بیش‌تر از اون‌که قصد یاددادن داشته باشم، تلاش کرده‌ام که یاد بگیرم و در این بین چیزهایی که مهم و یا جالب به نظر اومده رو هم منتقل کنم.

مقدمه

حس جدابودن از دوستان، نفهمیده‌شدن و عدم درک نقاط آسیب‌پذیری که داریم (vulnerabilities) چیزی‌ه که به نظرم بعضی اوقات برای هرکس پیش می‌آد. اما این احساس برای من شبیه به سازه‌ای هست که با شناخت پایه‌ها و هدفق قراردادن‌شون در دراز مدت، می‌تونه کم بشه و یا از بین بره.

من همیشه در جواب "حال‌ت چه‌طوره؟" به دنبال پاسخی بیش‌تر از "مرسی" و"ممنون‌م" بوده‌ام. مدت‌ها پیش متنی رو از کانال The School of Life (TSOL) خوندم که به درک به‌تر از خواسته‌ای که داشتم منجر شد. متن زیر با الهام از همون نوشته تحت عنوان How to be a better friend – with the help of better questions شکل گرفته.

 

یکی از سوالات رایج و در عین حال سختی که در مواجهه با دوستان‌مون پرسیده می‌شه این هست که «حال و اوضاع‌ت چه‌طوره؟» طبیعی‌ه که در دیدار با دوستان‌مون بخوایم درباره‌ی اوضاع و احوال‌شون بدونیم و اون‌ها نیز همین سوال رو داشته باشن. اما مشکل از اون‌جا شروع می‌شه که در یک زندگی نرمال و عادی، اغلب اتفاقی خاص در حال رخ دادن نیست و زندگی به شکلی معمولی در جریان‌ه. نه اخیرا به جایی خاص سفر کردیم، نه فردی به دنیا اومده یا از دنیا رفته و نه تحولی بزرگ درکار یا زندگی‌مون رخ داده. به همین دلیل ممکن‌ه در پاسخ به سوال دوستان‌مون با چاشنی خستگی (از پاسخی تکراری به سوالی تکراری‌تر) و شرم (ناشی از این‎‌که چیز خاصی برای بیان نداریم) جواب بدیم که اتفاق خاصی نیافتاده و چیزی برای گفتن نیست. اما واقعیت این‌ه که اتفاق‌های بسیاری در حال رخ دادن هستن. رخ‌دادها همیشه وجود دارن اما در سطوح پایین‌تر و زیرین در حال انجام هستن. تغییراتی در احساسات و ادراک ما که به سادگی قابل فهم و بیان نیستند. اگرچه ممکن‌ه که ما در بیرون با دراما درگیر نباشیم، اما در اتفاق‌ها در درون و اعماق ذهن‌مون منجر به شکل‌گیری افکار و احساساتی می‌شن که می‌تونه تحولی در ما ایجاد کنه.

بخشی از درک و نوع نگاه ما به دنیا وابسته به سوالاتی هست که در ذهن داریم و به دنبال جست‌وجوی اون‌ها هستیم. بخشی از این سوالات لابه‌لای محتوایی که مصرف می‌کنیم (شبکه‌های اجتماعی، کتاب‌ها، سینما و ) و بخشی هم برگرفته از چیزهایی هستن که توسط اطرافیان پرسیده می‌شن؛ هرچه‌قدر که سوالات به‎‌تری بپرسیم، با پاسخ به‌شون دید به‌تری به دنیا خواهیم داشت. ما نیاز داریم که در روابط‌مون سوالات به‌تری بپرسیم (و طبیعتا به سوال‌های به‌تری پاسخ بدیم). سوالاتی که به ما کمک می‌کنن زندگی رو به‌تر بشناسیم و در لایه‌ای عمیق‌تر، از احوال روحی و درونیات خود و دوستا‌مون آگاه بشیم و این کار با کمک‌گرفتن از سوالاتی که به شکلی ماهرانه انتخاب شده‌ان تا جزئیاتی دقیق‌تر از جنبه‌های کم‌تر دیده‌شده‌ی روح ما رو به شکلی صمیمی کاوش کنن.

  • چه چیزی این روزها تو رو اندوه‌گین می‌کنه؟
  • اخیرا مشغول جست‌وجو و فهمیدن درباره‌ی چه چیزی هستی؟
  • در این مدت با چه احساساتی دست‌وپنجه نرم می‌کنی؟
  • دوست داری چه چیزی درباره‌ات فهمیده بشه؟
  • از یک ارتباط صمیمی و نزدیک، چه چیزی رو می‌خوای؟
  • چه کلماتی می‌تونه حس و حال‌ت رو در این دوره توصیف کنه؟
  • چه حسرت‌ها و پشیمونی‌هایی داری؟
  • اخیرا  با چه چیزی برخورد داشتی که به نظرت جالب بوده؟

Though we may not be turning out any paintings, we are all – in our minds, in a latent way – as observant, emotionally rich and easily impacted as any artist. The reason for our normal social muteness is that, through no fault of our own, we haven’t been given the opportunity to divulge what is at play within us. By expecting to sum up our lives as a series of events, we miss what they are in fact made up of, which is a discreet tapestry of sense impressions, longings, griefs, daydreams, easily erased utopian schemes and intimations of beauty and pain.

اتفاق‌های زیادی در زندگی ما رخ می‌دن. ما تنها نیازمند دوستانی هستیم که بخوان توجه کنن و با سوالاتی مناسب برای فهم اون اتفاقات به ما کمک کنن. بدیهی‌ه که در درجه‌ی اول ما خودمون هم باید در قلعه رو به روی اون‌ها باز کنیم.

  • علی لطفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی