به‌تر.

ریشه‌ی افکاری که در ذهن‌م رشد کرده‌ان، این‌جا شاخ و برگ می‌گیره.

افکار پراکنده - مهاجرت، هویت و حس تعلق

شنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۵۳ ق.ظ

پیش‌نوشت

مطالبی که در پایین نوشته شده‌ان حاصل افکاری هستن که اخیرا به شکل پراکنده و تیتروار در ذهن‌م حاضر بوده‌ان و حین شنیدن تجربیات زیسته‌ی آدم‌های مختلف شکل گرفته‌ان. با تبدیل‌کردن‌شون به یک نوشته سعی کردم تیترها رو بسط بدم و کلافی که در ذهن‌م بود رو باز کنم و با مکتوب‌کردن سوالات‌م، بعدا راحت‌تر دنبال پاسخ بگردم. علت دیگر هم برای به اشتراک‌گذاشتن افکار اخیرم با دوستان بوده و ارزش دیگه‌ای نداره.

 

هویت اجتماعی وابسته به کشور مبدا

یه تعدادی از مهاجرین درباره‌ی این موضوع صحبت می‌کردن که بخشی از هویت اجتماعی‌شون وابسته به ایران بوده و برای همین بعد از مهاجرت کماکان به شرایط داخل کشور فکر می‌کنن و از کشور مبدا جدا نشده‌ان. سوالی که ذهن‌م رو درگیر می‌کرد این بود که آیا نداشتن یک هویت اجتماعی نسبت به کشوری که در اون بخشی از عمرمون رو سپری کردیم چیزی نکوهیده هست؟

آیا صِرفِ زندگی در یک کشور می‌تونه به فرد هویتی وابسته به اون کشور بده و در چنین صورتی، اگر فردی 10 سال از عمرش رو در کشور اول زندگی کنه و 20 سال رو در کشور دوم، آیا به کشور دوم اتصال و احساس تعلق بیش‌تری پیدا می‌کنه؟ یا به واسطه‌ی این‌که ملیت‌ش به کشور اول برمی‌گرده و در اون‌جا زاده شده، خودش رو به اون‌جا بیش‌تر متصل می‌بینه؟

سوال دیگه‌ای که در ذهن‌م هست به جنبه‌ی اخلاقی ماجرا مربوط می‌شه. آیا ما باید نسبت به جامعه‌ای که از اون مهاجرت کردیم حس مسئولیت اجتماعی داشته باشیم؟ آیا اخلاق این رو حکم می‌کنه و یا چنین صفتی پسندیده هست؟ بودن یا نبودن چنین خصوصیتی چه‌قدر طناب‌هایی رو به فرد وصل می‌کنه و در مهاجرت فکری اون شخص تداخل ایجاد می‌کنه؟

شخصیت وابسته به محیط و زبان

یک فرد در کشور اولی که زندگی می‌کنه و بر حسب شرایط اون‌جا، خودش رو با ویژگی‌ها و خصوصیاتی تعریف می‌کنه که در کشور مقصد به دلایل متعددی کم‌رنگ می‌شه. برای مثال، فرد برای دریافت حقوق اولیه‌ی خودش مجبور به جنگیدن بوده و چنین خصوصیتی رو سال‌ها در خودش داشته که بخشی از خودش رو با اون تعریف می‌کنه. بودن در کشور دومی که نیاز به جنگیدن برای همون حقوق نداشته، آیا تعریف شخص رو دچار تغییر و خودش رو دچار بحران نمی‌کنه؟ آیا شخصیت یک فرد پویاست و به واسطه‌ی حضور در محیط شکل می‌گیره و ما چندین جنبه و بعد شخصیتی داریم که بخشی از اون‌ها بسته به شرایط می‌تونن فرصت بروز پیدا کنن؟

عدم تسلط به زبان یک کشور چه‌قدر می‌تونه در شکل‌گیری شخصیت فرد در کشور مقصد موثر باشه؟ فردی شوخ‌طبع و علاقه‌مند به ارتباط با دیگران رو در نظر بگیرید که به واسطه‌ی تسلط کم بر روی زبان دوم، عدم آگاهی از فرهنگ کشور دوم و حتی نداشتن تاریخچه مشترک با اون مردم از جمع‌ها و گروه‌ها فاصله می‌گیره و به عنوان فردی شوخ‌طبع دیده نمی‌شه. آیا شخصیت فرد دچار تغییر می‌شه و دور شدن از چیزی که پیش‌تر تجربه می‌کرده می‌تونه بحران‌ساز بشه؟ دیده‌شدن ما به عنوان فردی با شخصیتی خاص، چه‌قدر می‌تونه ما رو به همون جهت بفرسته و اثر هم‌افزایی ایجاد کنه؟

گذاشتن بار ‌مسائل مختلف بر روی آینده

گاهی اوقات و حین فکرکردن به دوره‌ای که در دانش‌گاه و حتی در فضای خواب‌گاه داشته‌ام، نسبت به برخی تجربیات و لحظات احساس دل‌تنگی می‌کنم و به شکل لحظه‌ای دوست دارم با دانش فعلی یک دوره‌ی شش‌ماهه‌ی دانش‌جوبودن و زندگی در خواب‌گاه رو تجربه کنم. اگرچه که چنین چیزی می‌تونه صرفا به علت دوری از اون شرایط و فراموشی لحظات سختی باشه که تجربه کرده‌ام، با این حال در اون دوره احساس نمی‌کردم ممکن‌ه در آینده چنین حسی رو داشته باشم و تمایل‌م بر این بود که زودتر از اون برهه عبور کنم. همین باعث شده بود نتونم اون‌طور که باید از لحظات استفاده کنم و بیش‌تر در تلاش برای کشیدن حصار فکری دور خودم باشم و از اون مکان و افراد حاضر فاصله بگیرم.

اگرچه حالا می‌فهمم که «برون‌رفت از یک وضعیت اضطراری به معنی درست‌شدن همه‌چیز نیست»، اما اون زمان و در وضعیت اضطراری فرد به درستی از شرایط آگاه نیست. این‌قدر به مقصد خیره شدی، فکرت درگیر رسیدن به اون نقطه یا اون‌ شرایط هست که دیگه مکان فعلی رو نمی‌بینی و احتمالا وقتی که به مقصد رسیدی هم درگیر فکرکردن راجع به نقطه‌ی قبلی (و یا حتی نقطه‌ی بعدی که تعریف کردی) هستی. وضعیتی که تجربه می‌کنی و بحرانی که ممکن‌ه وجود داشته باشه، می‌تونه در درازمدت باعث ‌شه بار همه‌چیز رو روی دوش آینده بذاری تو بیش‌تر به اون توجه کنی و از حال غافل باشی. آینده هنوز نیومده و هرگز هم نخواهد اومد و تنها تو به فردی همیشه‌در‌انتظار تبدیل می‌شی.

اگرچه که عدم احساس تعلق به کشور مبدا الزاما به معنی تعلق به کشور مقصد نیست، اما ممکن‌ه عدم احساس تعلق به یک مکان، شهر و کشور هم برای من از جنس نگاه به آینده باشه. شرطی‌ شدن برای تصور آینده‌ای مطلوب و جست‌وجو برای هرگز نرسیدن.

  • علی لطفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی