به‌تر.

ریشه‌ی افکاری که در ذهن‌م رشد کرده‌ان، این‌جا شاخ و برگ می‌گیره.

کاوش شخصی و مقابله با انتخاب‌های زیاد

جمعه, ۱۷ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۲۳ ب.ظ

این چند روز که از هر پلتفرمی دور بودم، بخشی از وقت‌م رو صرف کاوش در یادداشت‌های قدیمی کردم و در تلاش برای خودشناسی بودم. چیزی که خیلی خودش رو نشون می‌ده، نقش فضای مجازی در FOMO هست. بخشی از استرسِ "وای من عقب موندم" و "هیچ‌وقت مثل بقیه پیشرفت نمی‌کنم" سهم فضای مجازی‌ه؛ از چاق بودن، زشتی و بدهیکلی تا نامعلوم‌بودن تکلیف زندگی، مقصد مهاجرت نامشخص، مهاجرت نکردن و . در عصر تکنولوژی بودن و وجود سوشال‌مدیا اگرچه مزایایی داره، ولی اکسپوژر مداوم به محیط‌های مختلف و داده‌های زیاد، یه سری مشکلاتی مثل ترس از قضاوت شدن و استرس همیشگی رو هم با خودش آورده.

هرجایی می‌ری یکی یه چیزی یادت می‌ده و پیامِ تو بلد نیستی می‌گیری، هر صفحه رو باز می‌کنی یکی از فیلم و سریالی می‌گه که تو ندیدی، هر اکانت رو چک کنی سفرهایی رفته که تو نرفتی و چیزهایی تجربه کرده که تو نکردی، یه عالمه کار نکرده و چیزهای عقب‌افتاده که حواس‌ت رو از این‌که کی هستی و چی هستی و می‌خوای کجا بری پرت می‌کنه. که خب راهی نداره جز این‌که باید برید؛ به چیزی اهمیت داد که واقعا برای من نوعی اهمیت داره.

آدم به خودش می‌آد و می‌بینه که یه تعداد زیادی کار برای انجام‌دادن و لیست برای تیک‌زدن و مسیر برای طی‌کردن روبه‌روی خودش داره. انتخا‌ب‌کردن انرژی ذهنی می‌خواد و خسته‌کننده‌اس. تصمیم‌گیری انرژی ذهنی رو می‌خوره و باعث می‌شه به چیزهای زیادی فکر کنی و نتیجه‌ی نهایی مشغولیت ذهنی این‌ه که نتونی در مسیری که باید، به شکل صحیح پیش بری. حتی ضروری‌ه که به چیزهای هیجان‌انگیز ولی جدا از مسیری که مربوط به ماست، نه گفت. کارهای آسون و غیرضروری رو حذف کرد تا درگیر دوپامینِ ناچیزِ ناشی از تیک‌زدن اون‌ها نشیم.

یکی از شرایط کسب حس رضایت و accomplishment مربوط به حالتی می‌شه که از انتظاری که داریم به‌تر عمل کنیم. اینترنت انتظاری که داریم رو دستخوش تغییر می‌کنه (manipulate) و انتظاری ما از خودمون رو مدام با نشون‌دادن موارد استثنایی بالا می‌بره.

You don’t know the price you’re paying by making it more complicated. We should say more "NO"s for the sake of what really matters. Trying to fit ALL of the things is overwhelming. More isn’t always the answer. We should not get bugged by all the menus in life. We must learn to say no to what doesn’t align with our priorities.

دوری از پلتفر‌های مختلف باعث شد به این فکر کنم که چه‌ مقدار از رفتارهام، چیزی‌ه که تحت تاثیر فشار جامعه، شبکه‌های اجتماعی و عوامل بیرونی به‌م القا شده. آیا تصویری که از خودم ارائه می‌کنم و کارهایی که انجام می‌دم، برای رضایت فردی‌ه یا برای به این دلیل انجام می‌دم که دیگران رو تحت تاثیر قرار می‌ده. کارها رو انجام می‌دم چون «من» می‌خوام، یا چون دیگران (جامعه و فشار محیط) ازم توقع داره. آیا ترس از این‌که ممکن‌ه نظری رو درباره‌ی من داشته باشن یا فکری رو درباره‌ام کنن، موتور محرکه نیست؟ من یه کاری رو می‌کنم چون دوست دارم، یا چون دوست دارم اینطور دیده بشم و خودم رو این‌طور ببینم؟

I'm not always the person who live. Sometimes I'm the observer of the person who lives.

چیزی که معمولا در ویدئوی‌های توسعه فردی و سلف-هلپ دیده نمی‌شه، صحبت از لذت‌ه. کارهای مختلف برای لذت‌بردن انجام نمی‌شن و همه‌چیز در خدمت مفیدبودن هست. ما کارهایی رو می‌کنیم چون فکر می‌کنیم باید انجام بشن و توقعی که از ما می‌ره این‌ه.

Remind yourself that it's okay to say no to events that feel more like commitments rather than fun. Think about it this way: when you say no, you're actually saying yes to yourself and other activities that bring you good cheer. You could have the joy of less.

در تلاش‌م که به جای جمع‌کردن کلکسیونی از کارهایی که دیگران توصیه کرده‌ان، محبوب هستن یا درست‌کردن لیست بی‌انتهای کارها، فیلم‌‌وسریال‌ها، کتاب‌ها و  دیگر محتواهایی که باید مصرف بشن، به درون خودم نگاه کنم تا ببینم چه چیزی احتیاج دارم. در تلاش‌م تا بتونم به چیزهای مختلف نه بگم. مفهومی که در The Paradox of Choice ازش حرف زده می‌شه، این‌ه که با افزایش انتخاب‌هایی که داریم به رضایت و شادی کم‌تری می‌رسیم. مواجهه‌ی آگاهانه با بسیاری از مواردی که در لیست‌هام بود و پرسیدن این سوال که «آیا کاری که انجام می‌دم/می‌خوام انجام بدم واقعا من رو خوش‌حال می‌کنه؟» به‌م نشون می‌ده که نه. بسیاری از اون کارها تنها برای کسب لذت ناشی از تیک‌زدن‌شون انجام شده‌ان. اهمیت مسابقه‌ندیدن زندگی، توجه به کیفیت و عمق به جای کمیت مسیری‌ه که باید طی کنم. رسیدن سریع‌تر به نقاطی که حتی خودم تعریف نکرده‌ام و از طرف جامعه بوده، چیزی‌ه که در همه‌ی جنبه‌ها ردش رو می‌بینم و آرامش روان‌م رو بارها تحت تاثیر قرار داده.

فرآیندها بیش‌تر از فقط تیک‌زدن کارها اهمیت دارن. زندگی نه از لحاظ مسابقه‌بودن، بلکه از لحاظ تلاش برای دوام‌داشتن برخی عادت‌ها شبیه به دوی استقامت‌ه. کسی که سریع مسیر رو طی کنه به مقصد نمی‌رسه، کسی که بخواد هرروز و چندین ساعت مشغول ورزش باشه اما پس از چندماه رهاش کنه به زندگی سالم نمی‌رسه (هرچند ممکن‌ه در مدتی کوتاه فیریک بدنی مناسبی داشته باشه).

در اپیزود مصاحبه‌ی ابوطالب حسینی با پادکست کارنکن، امین آرامش از بنیان‌گذاران لوکوپوک و دیوار حرف می‌زنه. این‌که لوکوپوک زمانی بزرگ‌تر از دیوار بوده اما ما این روزها حتی اسم لوکوپوک رو هم نشنیده‌ایم و دیوار رو بسیار بیش‌تر می‌بینیم. امین آرامش از بنیان‌گذار لوکوپوک علت رو می‌پرسه و درباره‌ی چرایی‌ش نقل قول ]به مضمون[ می‌کنه که من توانایی نه‌گفتن و تمرکز در یک حیطه‌ی خاص رو نداشتم. البته که علت رشد یک بیزنس تنها به همین مورد مربوط نمی‌شه، اما این مورد به نظر من در رشد هر فردی نقش به سزایی داره.

اگر مثل من علایق بسیاری در حوزه‌های مختلف دارید، صحبت‌های Cal Newport، نویسنده‌ی کتاب Deep Work درباره‌ی همین بحث و تامل درباره‌اش براتون مفید خواهد بود (The Danger of Having too Many Interests). توصیه می‌کنم به کامنت‌هاش هم نگاهی بندازین. این ویدئو هم ارزش تماشا داره.

در ویدئوی اول فردی می‌پرسه که من چه‌طور به تعادلی بین علایق مختلف‌م برسم؟ پاسخی که Newport می‌ده چند قسمت داره:

  • اگر شما بخواید در همه‌ی زمینه‌ها به طور هم‌زمان پیش برید، پیش‌رفت معناداری در هیچ‌کدوم نخواهید کرد. انرژی‌ای که ما روی کارها می‌ذاریم، به صورت خطی به‌مون نتیجه نمی‌دن. وقتی شما میزان زیادی تمرکز رو در کاری می‌ذارید، نتیجه‌ی اون به شکل نمایی باز خواهد گشت. کار در حیطه‌های زیاد باعث می‌شه انرژی ما در جنبه‌های مختلف پخش بشه و به ما نتیجه‌ای اندک در هرکدوم خواهد داد. 100 ساعت کار در یک حیطه مشابه‌ با 10 ساعت کار در 10 حیطه نخواهد بود.
  • راه حل پیشنهادی این‌ه که ساده‌سازی بشه. سرگرمی و تفریح‌ها نهایتا به 2 تا 3 مورد برسن و عمده‌ی انرژی فرد (چه در حیطه‌ی تخصصی و چه غیرکاری) صرف یک کار بشه و بقیه‌ی کارها در حد baseline بمونن که فراموش نشن. بعد از رسیدن به مهارت کافی، می‌شه توجه رو به کار دیگری معطوف کرد و عمده‌ی انرژی رو روی چیز دیگری گذاشت.

«باید» یک سری چیزها رو حذف کرد. بعد از مشخص‌کردن کارهایی که باید انجام بشن و مرتب‌سازی بر حسب اولویت‌، باید تعدادی رو حذف کرد. طوری که هروقت از ما بپرسن که برای رسیدن به اهدافی که داری چه کارهایی رو دوست داشتی انجام بدی ولی نمی‌کنی، بتونیم پاسخ بدیم که من این فعالیت‌ها رو می‌خواستم اما برای رسیدن به چیزی مهم‌تر کنار گذاشتم (Avoid at all cost list). البته که کار سختی‌ه. تصور این‌که ما چه پتانسیل‌های زیادی رو داریم بسیار دل‌نشین‌ه اما محدود‌کردن خودمون به معنی نابود‌کردن همه‌ی اون کارها و پتانسیل‌های دیگه‌اس و چنین چیز دشواری نیازمند پذیرش و دونستن محدودیت‌های انسانی‌ه.

As someone with low boredom tolerance and too many interest, one must realize that maintaining skills is much easier and less time intensive than building them. The answer is to go all in on something for a period of time, to delve deeply and focus on a single thing until you become competent to a level you're comfortable with, then move to the next. Learn things sequentially, not concurrently.

  • علی لطفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی