Toxic Productivity
پیشنوشت
واژهی productivity و self-help از مواردی هستن که من ترجمهی مناسبی براش سراغ ندارم. شاید «بهرهوری» بتونه کمی productivity رو توصیف کنه اما منظور رو به درستی منتقل نمیکنه. تعریف ویکیپدیا از این واژه رو در پایین نوشتهام. معادل واژهی self-help در فارسی «خودیاری» هست که اون هم به توضیح بیشتر برای درک بهتر نیاز داره.
بهرهوری عبارت است از بهدست آوردن حداکثر سودِ ممکن با بهرهگیری و استفاده بهینه از انرژی، استعداد، مهارت، پول، تجهیزات، زمان، مکان و…. بهرهوری به نسبت کار انجام شده به کاری که باید انجام میشده گفته میشود.
خودیاری(Self-Help) مکتبی است که فرد را در راه بهبود زندگی شخصی، اقتصادی، عاطفی، با ایجاد تغییر از درون، کمک میکند.
بهرهوری سطوح مختلفی داره که در این متن بیشتر به سطح فردی پرداخته شده. هر جا که در متن به بهرهوری اشاره میکنم، منظور همون productivity و تلاش برای بهینهسازی به شکل حداکثری [در سطح فردی] هست. اشاره به خودیاری هم معادل self-help و تلاش برای بهبود زندگی از درون هست.
مقدمه
آشنایی با توسعه فردی، بهبود شخصی و productivity از ابتدا برای من دلنشین بود، کماکان من رو به هیجان میآره و در قدم گذاشتن در اون راه برای من دستاوردهای زیادی رو به همراه داشته و داره. در عین حال، برداشتن گام در مسیر توسعه فردی و productivity میتونه مشابه با چاقویی دولبه عمل کنه که علاوه بر تسهیل زندگی فرد، به مانعی برای زندگیش هم تبدیل بشه. این موضوع از مواردی هست که پیشنوشتش (draft) رو مدتهاست دارم و همیشه گوشهی چشمی بهش داشتهام. این مشکل گریبانگیر من بوده و هنوز هم آثاری ازش در من دیده میشه و تلاش برای کاوش عمیقتر مسائلی که باهاشون دستوپنجه نرم میکنم، برام حس رضایت به همراه داره. بدیهیه که بخشی از مشکلات مرتبط با بهرهوری تنها تجربهی شخصی من هست و عمومیت نداره.
هدف از نوشتن این متن ترسیم جلوهای بد و منفی از بهرهوری یا مباحث مربوط به خودیاری (self-help) نیست و خود من هم در تلاش برای بهبود زندگی شخصیم هستم. با این حال، غرقشدن در مسیری که از ما نسخهای بهتر میسازه کار سختی نیست و مشکلات مربوط به بهرهوری و خودیاری از همینجا شروع میشه که تبدیل به وسواس و رفتاری افراطی میشه و سهم دیگر مسائل مهم زندگی رو به مرور میگیره.
در عین حالی که با تلاش سخت و زیاد دستاورهای متعددی رو از این شیوه به دست خواهیم آورد، چیزهای بسیاری رو هم از دست میدیم که اغلب به سادگی قابل مشاهده نیست. حفظ و رعایت تعادل بین مزایای عینی و قابل مشاهده و همچنین معایب ظریفی که با توجه بسیار متوجهشون میشیم، کار مشکلی خواهد بود. نتیجهی نهایی این خواهد بود که تلاش برای بهرهوری بیشتر و بهینهسازی مداوم زندگی و رفتارهامون حالتی سمی (toxic productivity) به خودش میگیره.
این نوشته بیشتر برای کسانی مفیده که درگیر حالت سمی بهرهوری شدهان. شاید اگر در ابتدای این مسیر هستید، این نوشته به حفظ تعادل شما کمک کنه. با این حال طبق تجربه شخصی، اغلب افرادی که من مشاهده کردهام پس از گیرکردن در چنگال toxic productivity و تجربهی اون شرایط بوده که اقدام به تلاش برای رفعش کردهان و گویا پیش اون و به علت مزایای مختلف، متوجه مشکل نبودهان (درست مثل خودم). نیازی نیست همهی افراد به شکل مستقیم از مرحلهی یک وارد چندین مرحله جلوتر بشن و انگار که هر فرد باید مسیر مختص خودش رو تجربه کنه.
متن زیر در نقد بهرهوری افراطی نوشته شده و شامل مشکلاتی میشه که من در مسیر بهشون برخوردهام.
چرخه اعتیاد و fake actions
توسعهی فردی و بهرهوری میتونه یک چرخهی اعتیادآور ایجاد کنه. چرا که در هسته اصلی خودش یک حس نارضایتی (dissatisfaction) رو در ما ایجاد میکنه. به شکل پنهانی، بهرهوری به ما توضیح میده که وضعیت فعلی مناسب نیست و نیاز به تغییر داره و به همین دلیله که پس از بهبود اون موضوع، ما حس خوبی خواهیم داشت. هدف از زندگی، بهرهوری هرچه بیشتر نیست. بلکه ما زندگیمون رو بهتر میکنیم تا در نهایت بتونیم «زندگی کنیم.» اما حس خوب ناشی از بهبود شرایط میتونه به مرور تبدیل به هدف اصلی بشه که بهش اعتیاد داشته باشیم و زندگیکردن رو فراموش و اون رو قربانی بهرهوری بیشتر کنیم.
مشکل دیگری که وجود داره این هست که چرخهی اعتیاد ما رو به سمتی میبره که برای بهبود و دریافت حس خوب، به دنیال جایگزینهای سریعتر باشیم. توسعهی فردی و ایجاد یک عادت سالم برای بهبود خودمون ممکنه ماهها زمان احتیاج داشته باشه و یا یادگیری یک مهارت چندین سال طول بکشه. اینجاست که ما به فریب مغزمون اقدام به action faking میکنیم. این کار به معنی انجام کارهایی هست که ما «فکر میکنیم» منجر به پیشرفت ما میشن، اما در حقیقت چنین کاری رو نمیکنن. با این وجود، چون کاری سادهتر هستن سراغشون میریم تا حس نیاز به تلاش برای توسعهفردی و افزایش بهرهوری رو ارضا کنیم و احساس رضایت داشته باشیم.
Action Faking: doing things that make you think you're making progress when you're not.
ما برای بهبود شخصی یک کتاب خود-یاری میخونیم و حس خوبی از انجام این کار میگیریم. اما آیا بعد از اتمام یک کتاب الزاما تغییری در ما ایجاد خواهد شد؟ خیر. با این وجود، این چرخه تکرار خواهد شد چرا که خوندن کتابها سادهتر از اقدام عملی و موثر در جهت تغییر خواهد بود.
اگر کتابهای متعدد خود-یاری رو در ارتباط با یک موضوع یکسان خونده باشین، متوجه میشین که همگی در اغلب موارد حرف مشترکی میزنن و تنها در جزئیات تفاوت دارن. نیازی نیست همهی کتابها، ویدئوها، پادکستها و وبلاگها خونده، دیده، شنیده و بررسی بشن تا در نهایت ما مسیر ایدهآل رو بفهمیم. این یک تلهاس که شروع مسیر به تعویق بیافته (procrastinate) ولی یه تلهی ظریفه که بهمون حس خوبی هم بده و عذاب وجدان (guilt) کمتری داشته باشه چون بالاخره دربارهی یک موضوع مفید بوده. ما مدام به خودمون میگیم که «یک چیز کوچیک دیگه لازم دارم تا مسیر رو شروع کنم» و این یک چیز نهایی معمولا هرگز نمیرسه. اگر صادقانه بخوایم از خودمون بپرسیم، آیا محتوایی که مصرف کردیم (consuming content) بیشتر از اقداماتی که باید در مسیر انجام بدیم نیست؟
ما به ذخیرهکردن اطلاعات رو میآریم چرا که توهم دانش و حس مفیدبودن رو به ما میده. اصول اولیهی یک موضوع رو به راحتی میشه به دست آورد. کل مسائل مرتبط با زندگی سالم رو در چند ساعت میشه خلاصه کرد. همهی نکات مرتبط با خواب رو خیلی کوتاه میشه در چند صفحه نوشت. مسائل ریز و جزئیتر نیاز دارن که بر حسب شرایط فردی تنظیم بشه. باید تجربه، آزمونوخطا و امتحان کنیم تا ببینیم چه چیزی برای ما بهرهوری بهتری داره. قسمت سخت و البته مهم همون عملگرایی هست ولی شنیدن و گفتن ازش بسیار سادهتره. به همین دلیل، ما مدام کتابها، پادکستها و … رو یادداشت میکنیم تا «در وقت مناسب» جستوجو کنیم و گوش بدیم. وقت مناسبی که ممکنه هرگز نداشته باشیم. این به نقطهای میرسه که ما علاقهمون به عملگرایی رو از دست میدیم و با مصرف محتوا و تئوری حس رضایت مورد نظرمون رو به دست میآریم.
صنعت self-help در حقیقت داره از همین راه کسب درآمد میکنه. کار این صنعت اینه که به ما [به عنوان مصرفکنندگانش] محتوا و امید برای بهرهوری و توسعه فردی بفروشه و به ثروت میلیارد دلاری میرسه.
شما زمانی برای توییتر و اینستاگرام سود دارید که بیشتر در شبکههای اجتماعی وقت بگذرونید. پس اونها تمام تلاششون رو میکنن و از بهترین استراتژیها برای دستکاری (manipulate) روانمون استفاده میکنن تا ما رو در اون محیط نگه دارن. صنعت خودیاری هم به همین صورت کار میکنه. شما زمانی سودمند هستید که خوشحال نباشید، حس رضایتتون کم باشه و نیازمند مصرف محتوای این صنعت باشید. پس تمام تلاش بر اینه که به شما بگه اشتباه میکردید، بهتون حس نارضایتی بده و بعد هم با فروش کتاب یا سیمنار و دوره، حس رضایت رو بفروشه و این کار در جنبههای متعددی تکرار بشه. بدیهیه که خصومتی با شخص خاصی نداریم و اینجا راجع به یک صنعت حرف میزنیم، نه یک شخص.
They rely on your feeling of inadequacy. It is reliant on you NOT being content in order for you to continue consuming. Vulnerabilities and imperfections are inherent to human beings and self-help industry is profiting on that.
انجام دادن یک کار و خط زدن یک مورد از to-do list حس عالیای داره که نمیشه انکارش کرد. اما باید خیلی مراقب بود که تبدیل به اعتیاد نشه و خودش رو به عنوان یک هدف اصلی در ذهن ما نگنجونه. این کارها وسیله هستن نه هدف، چون میخوایم به چیز دیگهای برسیم. ولی در دام بهرهوری افتادن باعث میشه تبدیل بشیم به کسی که هدف اصلی رو فراموش میکنه و افزایش بهرهوری صرف رو به هدف تبدیل میکنه چون از اون dopamine rush میگیره. توسعه فردی شبیه به اعتیادی میمونه که اگر حواسمون بهش نباشه، به قیمت قربانیشدن زندگی اجتماعی، عاطفی و دیگر مسائل تموم میشه.
It's okay to want to get more out of life. We should be careful not fall into trap of calculate and measure it or try to find "the perfect" way to enjoy life. We should not optimize it. We can progress but not by trying to "fix" ourselves. It can be done by living our lives.
نگاه عمومی به بهرهوری
از دیگر مشکلات موجود در این مسیر اینه که بهرهوری اصلا تعریف عمومی نداره و نقاط شروع آدمهای مختلف برای افزایش بهرهوری در زندگی با هم فرق میکنه. حرفزدن از اصول اولیهی انتگرال و مشتق برای کودکی که تازه ریاضی رو با جمع و تفریق شروع کرده آسیبزاست و در عین حال برای کسی که سالهاست در این حیطه فعالیت داره، کاری حوصلهسربر و بدون فایدهست و دریافت توصیه از سمت فردی که در کشوری دیگه و با شرایطی متفاوت زندگی میکنه، الزاما کارآمد نیست حتی اگر دقیقترین و بهترین پیشنهادهای مرتبط با شرایط خودش باشن.
حتی افزایش بهرهوری هم موضوعی نسبیه. اگر بخوایم از یک درخت برای افزایش بهرهوری استفاده کنیم، برای من چوب درخت مفیده چون میتونم باهاش وسیله بسازم، ولی برای سنجابی که اونجا زندگی میکنه بلوطهاش چون به تغذیه و دریافت انرژیش کمک میکنه. برای آهویی که زیر سایهی برگهاش استراحت میکنه یا پرندهای که روی شاخههاش خونه داره اون قسمتها و …. حتی چیزی که توی این برهه برای ما خوبه، پنجسال دیگه ممکنه نباشه. اما به خاطر اینترنت، ما مفیدبودنی که دیگران ارائه میکنن رو به عاریه میگیریم و میخوایم ازش استفاده کنیم؛ چیزی که مال ما نیست و برای شرایط فعلی ما ساخته نشده. و وقتی که از پس انجام اون توصیهها برنیومدیم یا به ما کمکی نکرد، حس بدی خواهیم داشت.
Our standards are not realistic. The mountain has no summit.
نسخهی عمومی و رایج افزایش بهرهوری به این علت مسمومه که از معیارهای جهانشمول استفاده میکنه. همه باید ورزش کنن، مطالعه داشته باشن، بیزنس شخصی راه بندازن، به سلامت روان و جسم برسن و …. اما حقیقت اینه که همه نه تنها در یک سطح نیستن بلکه شرایط یکسانی ندارن و این موضوع توصیههای خودیاری رو به مطالبی زرد تبدیل میکنه. اینکه برای من مفید بودن چی تعریف میشه با دیگری فرق داره و باید کاوش کنیم تا بفهمیم چی «برای شخص ما» خوبه نه اینکه هرچیزی که بقیه با برچسب «مفید» توصیف میکنن رو ما هم بخوایم اجرا کنیم. حالا چه شغلمون باشه، چه مسیر و راهی که طی میکنیم، چه سبک زندگی و ….
Anyone who doesn’t want to fully optimize themselves is seen as inadequate. If you're productive, you're a hero and if you're not, you're a sinful lazy creature.
افزایش بهرهوری مثل چاهی هست که انتها نداره. در «بهترشدن مداوم» و «بیشترکردن تولید و دستاوردها» حرفی از بالانس زده نمیشه، بهایی که بابتش میدیم رو هم نشون نمیده و حتی به تبیین و شفافکردن هدف ما نمیپردازه. ما در این مسیر فراموش میکنیم که مفیدبودن یک خصوصیت ثابت نیست که با انجام ندادن یک کار مفید یا انجام دادن یک کار غیرمفید کم یا زیاد بشه، بلکه یک طیفه. Streakهای ما با چککردن شبکههای اجتماعی از بین نمیره و ما رو به فردی که بهرهوری نداره تبدیل نمیکنه. بیشتر کارکردن به معنی بهتربودن نیست و از یک جایی به بعد به تلاشی مخرب تبدیل میشه.
More productivity ≠ more happiness
عدم توجه به سیستم به عنوان مشکل
توجه افراطی به افزایش بهرهوری ما رو به جای چککردن سیستم و توجه به وضعیت کنونی جهان، به داشتن نگاه درونی تشویق و توصیه میکنه که رفتارهای خودمون رو تغییر بدیم. اما حقیقت تلخ اینه که مشکل سیستمیک رو نمیشه با راهکارهای های فردی حل کرد و از جایی به بعد، optimizeکردن پاسخگویی مشکلات سیستم نخواهد بود.
We stop questioning whether there's too much on our plate and focus on how to manage it all as efficiently as possible. And when we can't, we don't blame institutions or societal forces that make us so busy. Instead we sometimes just blame ourselves. We blame ourselves for our failure instead of the systems that sets us up to fail.
نتیجه زندگی در چنین سیستمی این میشه که کارهایی که نیاز به انجام دارن بسیار زیاد میشن و ما هیچ وقت در لحظه زندگی نمی کنیم؛ چون مدام خودمون رو برای مورد بعدی در to-do listمون آماده می کنیم. افزایش بهرهوری از اونجا تبدیل به حالتی سمی میشه که ما سعی میکنیم تا جای ممکن فعالیتهای مفید رو توی روزمون بچینیم و زمانی برای reflect در زندگی نخواهیم داشت. نتیجه این خواهد بود که به مرور دچار حس قطع ارتباط با زندگی (disconnection) رو پیدا میکنیم و تمرکزمون رو روی مسائل مهمی از دست میدیم و مدام حس کمبود زمان داریم. وضعیت به جایی رسیده که حتی برای بهبود کیفیت خوابمون برنامه میریزیم در نهایت بتونیم روزی بهتر با بهرهوری بالاتر داشته باشیم کارهای مفید بیشتری انجام بدیم.
While we might feel that we're freely expressing as we optimize our lives, we're more like the host of an economic parasite that's using us to achieve its own ends.
تلاش برای افزایش بهرهوری با نادیدهگرفتن (ignore) وضعیت عاطفی و احساسات ما همراه هست چون هدف احساسات ما نیست؛ اینه که بیشتر انجام بدیم، تولید کنیم، بسازیم و …. چنین چیزی خطرناکه و به burn out منجر میشه. به جای اینکه از احساسات به عنوان یه سرنخ برای فهم درونیاتمون استفاده کنیم، اونها رو نادیده میگیریم تا در خدمت افزایش بهرهوری باشیم.
Most successful people are just a walking anxiety disorder harnessed for productivity.
افزایش بهرهوری و افسانه تلاش و موفقیت
تلاشکردن در ذات خودش چیز بدی نیست. اما دروغ رایج بزرگان حیطهی افزایش بهرهوری و hustle culture اینه که با تلاش میشه به همه چیز رسید. نادیدهگرفتن نقش فاکتورهای دیگه و قراردادن انسانهای مختلف با شرایط متنوع در یک قالب از دیگر مشکلاته. نقش تلاشکردن زیاد در مسیر موفقیت غیرقابل انکار هست، ولی فقط یک تکه از کل پازله. روی کار درست انرژی گذاشتن، در موقعیت مناسب بودن، برخورداری از شانس و موارد زیاد دیگهای دخیل هستن. تلاش برای نمایش پیروزیهای افرادی که تلاش کردهان و مخفیکردن شکستهای افرادی که چه بسا بیشتر انرژی گذاشتهان، باعث میشه تعداد زیاد کسانی که تلاش کردهان ولی موفق نشدهان رو نبینیم و متوجه این حقیقت که «فقط تلاش کافی نیست» نشیم. دنیا بر اساس شایستهسالاری و عدالت بنا نشده که ما هرچه بیشتر تلاش کنیم، نتیجه بهتری بگیریم.
به علاوه، تلاش بیش از حد در مسیر شغلی و افزایش بهرهوری حتی اگر ما رو در اون زمینه جلو ببره، دیگر جنبههای زندگی ما به عنوان یک انسان رو تحت تاثیر قرار میده و اونها رو فدا میکنه. یا اینکه فرد از تفریحکردن حس غیرمفیدبودن میگیره، اونها رو کارهایی بدون بهرهوری میبینه و عذاب وجدان سراغش میآد «چون آدم همیشه باید مفید باشه».
Work is only one part of life and if you want your life to be rich and full, work can't be the only part of life. Our worth isn't equivalent to our work. Our output and what we create doesn’t define us completely.
چون کار میتونه تا حدی باعث موفقیت بشه، افراد کار زیاد رو ناخودآگاه با موفقیت زیاد اشتباه میگیرن و دربارهی شلوغ بودن سرشون پز میدن و بهش افتخار میکنن. حتی افزایش بهرهوری به حدی از آسیب میرسه که فرد عامدانه سرش رو شلوغ میکنه که از مفیدبودن حس رضایت بیشتری بگیره.
The system makes us live to work rather than working to live.
چند مورد کوتاه
- افزایش بهرهوری به شکل سمی باعث میشه احترام و علاقه فرد به خودش مشروط بشه. اگر ما اون قدر که باید مفید نباشیم و روزمون بهرهوری مناسب نداشته باشه، حس بدی به خودمون پیدا میکنیم، از خودمون عصبانی میشیم، احساس رضایتمون کم میشه و ….
If you determine your worth by how much you've done, you'll always be worthless because there would always be so much more that you could do.
- کتابهای خودیاری در صورتی که موفق نشدین، شما رو مقصر این موضوع میدونن. در بطن کتابها، این موضوع وجود داره: از اونجا که آدمهای بسیار زیادی با تلاش و افزایش بهرهوری به موفقیت (اصلا موفقیت چی هست؟) رسیدهان، پس ما هم باید برسیم و اگر نرسیدیم، پس کم کاری کردهایم. بدیهیه که تمام previlegeهای یک فرد موفق، شانسی که کمکش کرده، دورهای که در اون زندگی میکرده و یا حتی کشوری که در اون به دنیا اومده در معادلهی کتب زرد خودیاری نادیده گرفته میشن.
- توجه افراطی به افزایش بهرهوری ما رو تبدیل به فردی میکنه که مدام دنبال مسابقه برای بهتر از دیگران شدنه. الگوهای مفیدبودن و productivity در کشوری توسعهیافته، با درآمدی بالا و تیمی بزرگ که هر یک کارهای متعدد رو به شکلی تخصصی انجام میدن، همیشه از ما جلوتر خواهند بود. با این حال چون ما بهشون نمیرسیم یا نمیتونیم همزمان باهاشون پیش بریم، حس بازندهبودن داریم؛ حتی اگر نسخهای بسیار بهتر از چند هفته یا چند ماه یا چند سال قبل خودمون شده باشیم.
- تلاش برای افزایش بهرهوری ما رو به فردی خودخواه تبدیل میکنه چون معیارش اینه که چهقدر برای بهبود خودمون تلاش کردهایم، چهقدر خودمون رو توسعه دادهایم یا چهقدر برای افزایش بهرهوریمون انرژی گذاشتهایم. اینکه برای دیگران چه کاری کنیم، با دوستانمون وقت بگذرونیم و یا تفریح کنیم ما رو دچار حس بدی می کنن؛ چون کار مفیدی محسوب نمیشن و در جهت رشد بهرهوری ما نیستن. در نتیجه به مرور اونها رو کم میکنیم تا روزهایی مفیدتر داشته باشیم. از آدمها دور میشیم چون در تمامی ساعاتمون باید به بهرهوری منجر بشه.
دوست خوب بودن و حمایت از حلقه نزدیکان الزاما مفید نیست و به بهرهوری منجر نمیشه. به وقت نیاز کنار والدین بودن الزاما باعث نمیشه به ورزش یا مطالعه برسیم. اما اینها همون فعالیتهایی هستن که از جنس خود زندگی محسوب میشن. شب رو در طبیعت کمپکردن، تجربهی آشپزی برای خلق یک غذای جدید، شنیدن چند قطعه موسیقی و … همگی از همین دسته هستن. سنجیدن زندگی با تعداد کتابها، میزان درآمد و روزهایی که ورزش کردیم، و … باعث میشه موارد قبلی رو از دست بدیم یا حتی اگر هم انجامشون بدیم، با عذاب وجدان همراه باشه.
Productivity isn't a replacement for friendship or love.
- افزایش بهرهوری باعث میشه ما بیشتر به نتیجه توجه کنیم و به جای تمرکز بر روی مسیر، خوب یا بد بودن کل موضوع رو با توجه به دستاوردی که در انتها برای ما میمونه بسنجیم و دچار خطای ذهنی (bias) بشیم. سنجش انسانها به سنجش دستاورهاشون (achievements) تبدیل میشه و ارزششون رو با اونها میسنجه.
Instead of focusing on our wellbeing, we try to maximize achievements and self-optimization becomes our enemy. Everyone and everything is trying to force us to be more productive. Our world and culture are trying to turn us humans into something we can’t really be. We demand ourselves so much that the final result is burnout and dissatisfaction because there's always more than we can do.
البته که هیچیک از این صحبت ها دلیلی برای تلاشنکردن یا عدم توجه به بهرهروی، افزایش اون، رشد، توسعه فردی و … نیست و به قصد اینکه نباید روی موضوعی انرژی بذاریم گفته نشده. در نهایت شانس در خونهی کسی رو میزنه که توی میدون هست. اگه یه شرکت بخواد موفق بشه، اون صاحب شرکتی موفق میشه که قبلش انرژی گذاشته و تا بیزنس شخصیش رو راه بندازه. هدف این نیست که هیچ کتابی که در دستهی خود-یاری هست نخونیم و اصلا دنبال مفید بودن نباشیم. اما اگر برای حلکردن یک مشکل داخلی به این سمت اومدیم، باید بدونیم که یک مشکل درونی و حس داخلی با راهحل های بیرونی افرادی با شرایطی کاملا متفاوت نسبت به ما حل نمیشن. هدف اینه که از اون نگاه محدود بیایم بیرون که دنیا و موفقیت رو صرفا در تلاش ببینه و هیچ چیز دیگه رو در نظر نگیره. هدف اینه که تعادل بهرهوری رو رعایت کنیم و از تبدیلشدنش به toxic productivity جلوگیری کنیم.
So… you're special now. How is it? It's scary, isn't it? All you will ever think about is "when will I fall off the edge?" You'll cling to your success at all cost without realizing what you've lost. But don't panic yet. This is just the start. There is so much more for you to lose. That… is the price for being special. (Hunger 2023 – Chef Paul)
منابعی که در یوتیوب تماشا کردم، ازشون تاثیر گرفتم و یا نقلقول کردم:
Are We Working Ourselves to Death? by Wisecrack
Productivity: Are We Okay? by Wisecrack
Hustle Culture, Workaholism, and Toxic Productivity by tiffanyferg
Productivity YouTube is worse than you think by Elizabeth Filips
My Toxic Relationship With Productivity by Ali Abdaal
Hustle Culture is worse than you think by struthless
The Toxic World of Self Help: Hustle Culture, Toxic Positivity, Addiction and Fake Gurus. by James Jani
Why Self Improvement is Ruining Your Life by Nathaniel Drew
Productivity Rips You Apart by Horses
Rick and Morty: The Dark Side of Self-Improvement by Wisecrack
Forget self-help books, learn how to read fiction properly by Elizabeth Filips
- ۰۲/۱۱/۲۹