هدفمندی
چیزی که این روزها در مسیر رفتوآمد زیاد بهش فکر میکنم، داشتن دغدغه (concern)، هدف، قاعده (rule)، ساختار (structure) و نظم (discipline) هست. حدودا دو سال پیش در پادکست بیپلاس خلاصه کتابی رو خوندم که با مواردی که این روزها بهش فکر میکنم همسو بود: "چهطور کتاب بخوانیم؟" به عنوان کسی که عمیقشدن و رسیدن به لایههایی پایهای (basics) براش لذتبخش هست و معتقده چنین سبکی از یادگیری بهتر در ذهن میمونه و کاربردیتره، خلاصهی کتاب توجهم رو جلب کرد و کتاب رو یادداشت کردم تا در فرصتی مناسب سراغش برم. در چند روز گذشته که سعی داشتم یک برنامه مطالعاتی برای سال جدید بنویسم، اولین مورد رو به خوندن این کتاب اختصاص دادم؛ خصوصا حالا که تصمیم به بالابردن سواد به معنای واقعی کلمه در خودم دارم.
شروع از صفر و آغاز یادگیری یک مهارت جدید کار آسونی نیست چرا که در دل خودش ترس از شکست یا اشتباه، ناامید شدن، مبتدی (amateur) بودن و موارد دیگهای رو به همراه داره. مواردی که تحملکردنشون و ادامه دادن با وجود اونها رو کار دشواری میکنه که همه شهامت انجامش رو ندارن. اما اگر کسی بتونه «مهارتِ یادگرفتن» رو یاد بگیره، برای یادگیری مهارتهای زندگی کمتر دچار مشکل میشه؛ مهارتی که یکبار سرمایهگذاری درست و مناسب روی اون باعث میشه تا انتهای عمر هزینهای که روش شده رو بازپرداخت (pay off) کنه.
اگر کتابخوندن رو به عنوان یکی از روشهای مطالعهکردن در نظر بگیریم (کتابخواندنِ تفریحی رو در اینجا کنار میذاریم) و بپذیریم که یادگیری برخی مهارتهای زندگی نیاز به مطالعه و دانش تئوری داره که قسمتی از اون از لابهلای کتابها میگذره، فهم "چهطور کتابخوندن" به یک موضوع مهم تبدیل میشه. موضوعی که میتونه خشت اولِ دیوار "یاد گرفتن" رو کج نذاره؛ چرا که مطالعه برای نتیجهدادن باید اصول داشته باشه و جهتدار و روشمند پیش بره. در غیر اینصورت، پراکندگی مطالعه و کمیت بالا در خوندن کتابهای مختلف (بدون توجه به کیفیت) به سرعت از ذهن ما میره؛ چه بسیار کتابهایی که خوندیم و امروز هیچچیز ازشون در خاطر نداریم: تلنبار دنیایی از اطلاعات بر روی هم و بدون کاربرد. مطالعهی نامنظم در جنبههای مختلف نه تنها ذهن ما رو شفاف و کریستالی نمیکنه، که میتونه باعث پریشانی هم بشه. برنامه مطالعاتی سال جدید من اینه که به جای حرصخوردن بابت اینکه کم کتاب میخونم، کتابهای درستی رو انتخاب کنم و عمیق و تحیلی به سراغشون برم. اینطور هم وقت باارزشم رو هدر ندادهام، هم حرص کمتری خوردهام و هم مطالعهم رو در جهتی مناسب پیش بردهام. باید این موضوع رو هم متذکر شد که زیاد خوندن به ذات خودش ایرادی نداره و باید از سطحیخوندن و گسیختهخوندن(که موضوع مورد نقد من هست) جدا در نظر گرفته بشه.
در دنیای فعلی اگرچه به لطف اینترنت دسترسی ما به محتوا بسیار زیاد شده، اما همزمان با خطرات و مشکلاتی هم مواجه شدیم؛ درست مثل یک چاقوی دو لبه. فقدان هدف و دغدغه میتونه ما رو به فردی بدون فیلتر تبدیل کنه که اجازه میده هرچیزی ذهنش رو پر کنه. من محتوای این ویدئوی یوتیوب، کتاب، فیلم، موسیقی و … رو به این علت مصرف میکنم که به اون دسترسی دارم در صفحهی ایسنتاگرام، یوتیوب، توییتر و … من اومده، نه به این علت که بابتش هدفی دارم و با نیاز فعلی من همجهت هست. فکر میکنم جهتدار بودن و هدفمندی دربارهی مصرف هر محتوا و فعالیتی صدق میکنه. اگر شنیدن موسیقی، تماشای فیلم و سریال و … بدون هدف باشه، تفاوتی با اتلاف وقت نداره. شناخت کافی نسبت به اینکه چه هدفی داریم و برای به دست آوردن اون هدف باید چه کاری انجام بدیم میتونه جلوی این بیهودگی رو بگیره. البته که سرگرمشدن و یا صرفا لذتبردن هم نوعی هدف هستن و نوشتهی بالا به این معنی نیست که "یاد گرفتن" تنها هدفیه که ما باید دنبال کنیم. بلکه اگر به صورت هدفمند سراغ سرگرمشدن و لذتبردن بریم، شناخت اینکه ما با چه چیزی سرگرم میشیم یا چه چیزهایی برای ما لذتبخشتر هستن، میتونه به تصمیمها و در نتیجه تجربهی بهتر ما از محتوایی که انتخاب میکنیم کمک کنه.
- ۰۱/۱۲/۲۵