به‌تر.

ریشه‌ی افکاری که در ذهن‌م رشد کرده‌ان، این‌جا شاخ و برگ می‌گیره.

مقدمه

این نوشته در لیست مطالبی نبود که از قبل براش برنامه بریزم. با این حال، حین شنیدن هجدهمین قسمت از رادیو تصمیم که درباره‌ی مسیر شغلیِ بازی‌های کامپیوتری بود چیزهایی به ذهن‌م رسید تا درباره‌شون بیش‌تر بنویسم و به کمک‌ش خودم رو بیش‌تر کاوش کنم و برخی موارد رو هم بیش‌تر بررسی کنم.

به شکلی تصادفی، شنیدن این قسمت با شنیدن صحبت‌های Franco Pepe آشپز ایتالیایی همراه شد که کمی درباره‌ی مسیر شغلی‌ش حرف می‌زد و اون رو هم به نوشته‌ام اضافه کردم.

یک: عمر مفید کاری، فرسایش و ریسک‌های موجود در یک شغل

یکی از اولین مواردی که خوب‌ه درباره‌ی شغل‌های مختلف بدونیم، این‌ه که عمر مفید یک شغل چه‌قدر هست. بدیهی‌ه که نباید تنها به‌ترین‌های یک حیطه و یک درصد بالای اون جامعه رو حساب کنیم و لازم‌ه که میانگینی از افراد در آمار باشن. چرا که عمر کاری فردی مثل رونالدو در فوتبال شبیه به هم‌کار‌های خودش (در این‌جا بازیکنان فوتبال) نخواهد بود و معیار قراردادن اون ما رو دچار خطا خواهد کرد.

دیگر موردی که باید به‌ش توجه بشه ریسک‌ها و فرسایشی هست که در حین یک شغل با ما خواهد بود. برای مثال، یک gamer در معرض مشکلات گردن، کمر و ضعیف‌شدن بینایی خواهد بود. یک دندان‌‌پزشک ممکن‌ه دچار مشکلات مفصل و دیسک‌های گردن و کمر بشه و یک فوتبالیست ریسک آسیب به زانو، مفصل، تاندون، مهره کمر و رو داره. البته این موارد تنها مشکلات فیزیکی مربوط به یک شغل هستن و استرس و فشار روانی رو هم باید به‌ش اضافه کرد.

این‌که چه فرصت‌هایی رو هم با قبول یک شغل از دست می‌دیم، در انتهای دوره‌ی مفید کاری چه چیزی برای ما باقی می‌مونه و چه سبک زندگی‌ای رو داشتن یک شغل خاص خواهیم داشت، دیگر نکته‌های قابل توجه هستن.

برای مثال، gamerهای حرفه‌ای فرصت تحصیل رو تا حدی از دست می‌دن چرا که از دوره‌ی نوجوانی به صورت حرفه‌ای درگیر بازی می‌شن و مسابقات فشرده و تمرینات مداوم این اجازه رو به‌شون نمی‌ده. یک ورزشکار در پایان دوره‌ی حرفه‌ای بدنی نسبتا سالم رو خواهد داشت. یک سرآشپز شیفت‌های کاری طولانی تا انتهای شب رو داره که ممکن‌ه فرصت ارتباط با خانواده رو کم کنه. شغل یک دندان‌پزشک به‌ش اجازه‌ی کار به صورت ریموت (مثل یک برنامه‌نویس) رو نمی‌ده.

دو: بررسی درصد موفقیت افراد در یک حیطه‌ی شغلی

این‌که ما با ورود به یک مسیر شغلی چه‌قدر شانس موفقیت داریم هم نکته‌ی مهمی هست که اغلب به‌ش توجه نمی‌شه. ما معمولا با دیدن موفقیت یک یوتوبر یا یک بازیگر سینما، خودمون رو به جای اون فرد تصور می‌کنیم و از هیجانِ برخورداری از چنین موقعیتی لذت می‌بریم و بعد بازیگری یا خوانندگی رو شغل مورد علاقه خودمون فرض می‌کنیم. با این حال، کم‌تر به ذهن‌مون خطور می‌کنه که احتمال چنین موفقیتی بسیار پایین هست و وابسته به موارد مختلفی هست که ممکن‌ه ما اصلا نداشته باشیم‌شون. این در حالی هست که شغل‌هایی که به نظر معمولی می‌رسن و اون هیجان رو ندارن، احتمال موفقیت بالاتری دارن. ما معمولا خودمون رو از آمار بیرون میاریم و احساس می‌کنیم که «خاص» هستیم و آمار برامون صدق نمی‌کنه.

پرسیدنِ این‌که چه دلیلی داره که منِ نوعی در بالای هرم شغل مذکور قرار بگیرم، می‌تونه کمک‌کننده باشه. منِ نوعی چه امتیازی دارم که منجر به رسیدن به نوکِ هرم بشه و یا چه خدماتی رو می‌تونم در این حیطه ارائه کنم که من رو بالاتر ببره؟ بسیاری از افرادی که در یک حیطه به موفقیت‌های بزرگ دست پیدا می‌کنن پیش از شروع از امکانات و مزایایی برخوردار بوده‌ان که بدون اون‌ها نمی‌تونستن موفق بشن. این امکانات صرفا به پول محدود نمی‌شه و تجربه‌ی خانوادگی، شبکه‌ای از افراد در یک زمینه نیز مواردی هستن که به فرد امتیازی برای موفق‌شدن می‌دن و شانس‌ش رو بالاتر می‌برن. چنین unfair advantageهایی معمولا دیده نمی‌شن و برای همین به ما این توهم رو می‌دن که صرفا با تلاش می‌تونیم در یک زمینه به موفقیت دست پیدا کنیم.

در عین حال، مسیرهایی که شفاف‌تر هستن و آینده‌ی معلومی دارن و برای رشد در اون‌ها نیاز به قمارکردن نیست، برای ما ریسک بیش‌تری دارن. شما در سن کم و با قمارکردن آینده‌تون می‌تونین به عنوان یک gamer حرفه‌ای، influencer در اینستاگرام یا یوتوبر فعالیت کنین و بسته به شانس، دیده شدن و مواردی که بخشی زیادی از اون‌ها دست شما نیست، به موفقیت برسین. اما در عین حال می‌تونین با انتخاب یک شغل که به نظر جذابیت کم‌تری داره (مثلا مهندسی، معلمی، پزشکی و ) و با طی کردن مراحلی که مشخص و معلوم هستن، به موفقیتی برسین که تا حد زیادی به تلاش و انرژی‌تون وابسته هست. این زندگی ماست که در این وسط گذاشته شده و توجه به‌ش در انتخاب یک شغل مهم‌ه.

سه: در نظر گرفتن استرس و لحظات کسالت‌بار در مقایسه‌ها

از اشتباه‌های رایجی که ما در مقایسه شغلی انجام می‌دیم و منجر به نارضایتی‌مون می‌شه، این هست که لحظات خوب و عالی یک شغل که پس از سال‌ها تلاش شکل گرفته رو با لحظات ناخوشایند مسیری که داریم طی می‌کنیم، مقایسه می‌کنیم. تماشای یک کانال یوتوب با چند میلیون دنبال‌کننده به ما این رو نمی‌گه که این فرد چه مدت برای رسیدن به این وضعیت تلاش کرده، چه‌قدر لحظات سخت داشته و چه کارهای کسل‌کننده‌ای رو برای رسیدن به این نقطه انجام داده. باید پذیرفت که هر کار برای رسیدن به قسمتی از موفقیت نیاز به گذروندن دوره‌ای از سختی و لحظات کسل‌کننده خواهد داشت و تغییر مسیر و یا انتخاب دیگر شغل‌ها منجر به حذف اون نخواهد شد.

به علاوه، ما دچار این اشتباه می‌شیم که کار افراد موفق و سطح بالا در یک حیطه رو بدون استرس می‌دونیم. احساس نمی‌کنیم لیونل مسی هم در حین بازی استرس داره، یا کسی که در یک مسابقه بین‌المللی «بازی» می‌کنه رو درگیر استرس نمی‌بینیم. در صورتی که این‌طور نیست و یک gamer حرفه‌ای با یک خطا در بازی ممکن‌ه نتیجه‌ی مدت‌ها تلاش‌ش رو از دست بده و چنین چیزی براش استرس زیادی به همراه داره و دیگه یک «بازی» ساده محسوب نمی‌شه.

حتی بهترین شدن در حیطه‌ای که در ذهن داریم، به معنی استرس‌نداشتن نیست. استرس کاری به دلایل متعددی ممکن‌ه بیاد، حالا چه به واسطه‌ی شرایط بیرونی و عملکرد دیگر افراد حاضر در یک تیم، چه به واسطه شرایط خودِ کار. بدون استرس بودن یک شغل تصوری هست که ما به اشتباه احساس می‌کنیم با پیداکردن «شغل مورد علاقه» قراره به‌ش برسیم.

چهار: فرار رو به جلو و اهمیت تلاش

یکی از شیوه‌های عدم مواجهه به مشکل، فرار رو به جلو هست. بدین صورت که من بیان می‌کنم که به شغل دیگری علاقه دارم و شغل یا مسیر فعلی رو دوست ندارم. اما چنین صحبتی فقط برای فرار از موقعیت ناخوشایند قبلی هست و این عدم علاقه می‌تونه از ترس و یا تنبلی برای تلاش‌نکردن در اون زمینه باشه. در عین حال، باید بتونیم علاقه‌ای که به مسیر دوم و پیشنهادی داریم رو نشون بدیم و صرفا به حرف‌ها متکی نباشیم. این‌که چه کاری در اون حیطه کردیم و چه‌قدر براش تلاش کردیم یا روی اون وقت و انرژی گذاشتیم، می‌تونه نشون‌دهنده‌ی علاقه‌مون باشه. آیا ما حاضریم لحظات سخت و کسل‌کننده‌ی مسیر دوم رو تحمل کنیم یا فکر می‌کنیم شغل دوم قرار نیست چنین چیزی داشته باشه؟ گاهی اوقات ما صرفا به جلوه‌ی بیرونی یک کار و ظاهرش علاقه‌مند هستیم و تمایلی به تحمل سختی‌های اون نداریم. به علاوه، من زمانی می‌تونم متوجه بشم به یک حیطه علاقه ندارم که در اون مسیر انرژی گذاشته باشم و شناخته باشم‌ش تا بتونم درباره‌اش تصمیم بگیرم و مطمئن باشم که عدم علاقه‌ام از ترس و کمبود مهارت و ضعف در انجام اون کار و یا تنبلی در یادگیری‌ش نیست.

 

برای شکوفاشدن استعداد باید مقدار زیادی تلاش کرد. استعداد داشتن به این معنی نیست که بدون تلاش و ذره‌ای سختی می‌شه در اون کار موفق شد. علاقه‌داشتن و یا استعداد صرفا این سختی رو مقداری کم‌تر و شرایط رو کمی قابل تحمل‌تر می‌کنه و به معنی لذت‌بخش‌شدن تمام لحظات و دل‌نشین‌بودن همه‌ی قسمت‌هاش نیست. زمانی در یک حوزه شانس موفق شدن ایجاد می‌شه که فرد حاضر بشه اوقات کسل‌کننده و لحظات سخت رو تحمل کنیه. زمانی که بتونه برای آموزش خودش توی اون حوزه انرژی بذاره و خودش رو در اون مسیر به چالش بکشه. شنیدن حقایق واقعی و کامل افراد موفق (و نه ویترینی زیبا با توصیه‌های زرد) نشون می‌ده که تلاش تنها فاکتور موفقیت نیست، اما بدون اون نمی‌شه به یک فرد موفق تبدیل شد.

- But it was an uphill journey. It's another thing to run a place alone. I found myself with a lot of responsibility. Constant work. Days were 18 hours long. It created problems with my wife. Over time, those misunderstandings got a lot bigger, which led to separation. There were periods where my son wouldn’t look me in the eye. Times that were terrible for me. The crisis was strong. That crazy idea damaged my relationships. I had to work, I had to keep going, I moved into this one-bedroom apartment attached to the pizzeria. I spend 6 or 7 years living there. I worked with such dedication, to overcome the difficult moments. Those moments of suffering were the most useful. They shaped me professionally.

- But, little by little, I started to gain recognition. And then, I created a team of pizza chefs. A group to whim I transfer my knowledge. So my pizza identity is no longer inside of me, but in the dish itself.

- I couldn’t appreciate my success without my family. And I realized that those 9 years that I detached myself from my family, I missed the most important things.

صحبت‌های نقل‌قول شده از فرانکو پپه برای من سه نکته داشت. یکی این‌که مسیر موفقیت از راه تنبلی نمی‌گذره و تلاش فاکتور غیرقابل انکاری هست که بدون اون نمی‌شه این راه رو طی کرد. دومین مورد، رسیدن به موفقیت به شکل ذره‌ذره و نه ناگهانی هست و بیانگر این‌که مسیر بهبود تدریجی خواهد بود و البته که به سرعت رخ نخواهد داد. سال‌ها تلاش منجر به تولید به‌ترین پیتزا توسط فرانکو پپه شده و در یک شب به این عنوان دست پیدا نکرده. و در نهایت، این‌که آدم باید در طی مسیر مراقب چیزهایی که ممکن‌ه از دست بده باشه. هر آره گفتن به یک چیز، نه گفتن به چیزهای دیگه هست. تلاش بیش از حد برای بهبود فردی و وسواس (obsession) در به‌تر شدن می‌تونه منجر به آسیب به جامعه اطراف و هم‌چنین خودمون بشه.

همون‌طور که بالاتر و در مورد شماره دو گفتم، اگرچه تلاش می‌تونه شانس موفقیت رو بالاتر ببره و برای موفق‌شدن ضروری هست، اما برخی افراد امکاناتی دارن که بدون اون‌ها نمی‌شه به چنین موفقیتی رسید. شاید فرانکو پپه بدون بزرگ‌شدن در کنار پدری که خودش صاحب رستوران بود، به این موفقیت نمی‌رسید و معلمی رو ادامه می‌داد. تلاش اگرچه شرط لازم برای موفقیت هست، اما شرط کافی نیست. هم‌چنین، نوشته‌ی فوق برای متهم‌کردن افراد به تنبل‌بودن نیست. بیش‌تر از هر چیزی برای یادآوری اهمیت تلاش به خودم و در عین حال نادیده نگرفتن دیگر فاکتورهاست.

  • علی لطفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی